حضور نماینده مردم بافق در بین زائرین ولایت عشق

دسته: عمومی
۷ دیدگاه
پنج‌شنبه - 24 تیر 1395

نماینده مردم بافق ، بهاباد، ابرکوه، مهریز و خاتم در مجلس شورای اسلامی به اتفاق شهردار و اعضای شورای اسلامی شهر و شهرستان در بین زائرین ولایت عشق در روستای گرگین آباد بهاباد حضور بهم رساند.
محمدرضا صباغیان در این دیدار با بیان اینکه این مسیر و سفر فرصتی برای ارتباط با خالق است گفت : امیدوارم در این سفر معنوی ما را هم از دعا خیر خود بی نصیب نگذارید.
وی خطاب به زائرین پیاده آقا علی بن موسی الرضا (ع) بیان کرد: تزکیه قبل از پذیرفتن هرگونه مسئولیت لازم و ضروری است.
نماینده خود را از دعای خیرتان فراموش نکنید
نماینده مردم بافق در مجلس شورای اسلامی گفت: دعا کنید به عنوان نماینده و وکیل مردم در مسیر دفاع از حق و عدالت خواهی ثابت قدم و استوار باشم.

425213145_69005_13958453133738105157

 

 

425310690_70097_14507637327928199445

 

 

425311603_29445_4259352854111042710


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۲۰۹
برچسب ها:
دیدگاه ها
ناشناس این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 25 تیر 1395 - 12:13 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

به مناسبت حرکت زائران پیاده حرم عشق

برخیز که دنیا همه دیوانه اوست

همه جا پر ز نغمه مستانه اوست

برخیز میفروشان مریدش شده اند

همه جا مست ز می میخانه اوست

برخیز عشاق بال چو پروانه زدند

همه مشتاق شمع و پروانه اوست

برخیز ملائک ز اوج همراه شده اند

همه جا روشن ز نور خانه اوست

برخیز کویر میزبان عشق شده است

همه جا تشنه دیدار کاشانه اوست

برخیز ضامن به ضمانت امده است

همه جا مست جمال دردانه اوست

برخیز خدام پیشواز کبوتران امده اند

همه جا معطر ز عطر اشیانه اوست

محمود حاجی محمدی

فتاحی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 25 تیر 1395 - 1:44 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

مرغ دل شوق پرواز کرده است

گر گذارند مرا به حال خویشتن

در عالمی که افسرده سرا ست

عالمی دارم در خیال خویشتن

زرق و رزق دنیا بهر دنیا طلبان

اسوده خواهم ز سال خویشتن

عمر من گر به فنا برود اخرکار

حیف شود سال زیر بال خویشتن

توبه می خواهم ز خدا بابت عجز

گر به سستی نهد کمال خویشتن

خوبرویان که حق را یافته اند

من هنوز در پی غزال خویشتن

رهپویان که سالها ره پیموده اند

جدا گشتم من در زوال خویشتن

محمود حاجی محمدی

رنجبر این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 25 تیر 1395 - 2:01 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

چه شبهایی که هرسو زده بودیم
بال پرواز به هرکوه زده بودیم
با اشک چشم توفان زده چهل شب
یاد رقیه برخارها زانو زده بودیم
یک عمر گنه کرده و نادم نگشتیم
چشم زکرم ضامن اهو زده بودیم
هرکوی که شفای مریض طلبیدند ز کرم شبها به دعا رو زده بودیم
چه شبهایی که با احوال پریشان
ز توبه سوی حق زانو زده بودیم
شب های بقیع و میقات و یا رقیه
هاله و شیدا به هر سو زده بودیم
در وقت سحر چه خوفی بتن افتاد
تسبیح بدست به عفو رو زده بودیم
در خاطر بود که ضامن شده بودند
همره پرچم یاضامن آهو زده بودیم

محمود حاجی محمدی

رنجبر این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 25 تیر 1395 - 3:13 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

در بیان حال شبهای کاروان

چه شبها که هرسو زده بودیم

بال پرواز به هرکوه زده بودیم

با اشک چشم توفان زده شب را

یاد رقیه برخارها زانو زده بودیم

یک عمر گنه کرده و نادم نگشتیم

چشم زکرم ضامن اهو زده بودیم

هرکوی که شفای مریض طلبیدند

ز کرم شب را به دعا رو زده بودیم

چه شبهایی که با احوال پریشان

ز توبه سوی حق زانو زده بودیم

شب های بقیع و میقات و یا رقیه

هاله و شیدا به هر سو زده بودیم

در وقت سحر چه خوفی بتن افتاد

تسبیح بدست بعفو رو زده بودیم

در خاطر بود که ضامن شده بودند

همره پرچم ضامن آهو زده بودیم

محمود حاجی محمدی

بازگو این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 26 تیر 1395 - 7:51 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

برخیزیید و شه آرید که شاعر شهیر شهرمان، دوباره پیدا شد…دوستان و شاعران عزیز، غلاف کنید که شعرهای تر و تازه رسید… خاک بر سعادت حافظ و سعدی که این اشعار را نشنیده مردند.

ناشناس این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 26 تیر 1395 - 10:46 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

خجل ز عمر که به بطلانی رفت
ز سالهای عمر دم جوانی رفت

به چند روزه عمر نبستم دلی
که ز عمر دوره شادمانی رفت

خوش ایامی که ز عشق دوست
با قافله ای دل ز بیابانی رفت

چه شبهایی کز طلب کردن یار
حالی گرفت و به حیرانی رفت

تا به گریه روی اورد دو چشم
اشک حر بود کز پشیمانی رفت

چه زیباست که هنگامه وصل
اشک شوق ز نغمه خوانی رفت

محمود حاجی محمدی

f این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 27 تیر 1395 - 8:37 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

بجان هر کی می پرستید، شعرهای این آقای حاجی محمدی رو منتشر نکنید، بخدا در استانداری یزد و فرهنگ ارشاد استان بودم، طوری به ریش همه ما می خندیدند که تا حالا ندیده بودم بافق و بافقی را استهزا کنند…. اصلا معنی استهزا را می دانید؟!

You cannot copy content of this page