اي تو بر انگشتر ايران،نگين
باز هم همراه مادر مي شوم
سوي آن شهر مطهر مي شوم
چند روزي در هواي مرقدش
بال ميگيرم،كبوتر مي شوم
مي نشيند در دلم شوقي غريب
بوي شمع و بوي عطر و بوي سيب
مي تراود از لبان خسته ام
بار ديگر آيه ي امن يجيب
گر چه من مثل پرستو نيستم
يا گل زيباي شب بو نيستم
خوب ميدانم كه در دامان تو
كمتر از يك بچه آهو نيستم
آستاني دارد اينجا بي نظير
خاك اينجا ميكند دل را اسير
من به سويت آمدم اي مقتدا
رحمتي كن دستهايم را بگير
اي تو بر انگشتر ايران،نگين
اشكهاي التماسم را ببين
عاشقم كن در تب دلشوره ها
دردمندم اي امام هشتمين
“مينا(نگين)مسرت نيا
بازدید: ۶۰