به پيشگاه قمر بني هاشم حضرت ابوالفضل

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
سه‌شنبه - 20 مهر 1395

ماه بود و به روي شب پاشيد،آخرين پرتو نگاهش را
رودها در تلاطم افتادند تا كه ديدند روي ماهش را

چشم ها را به وجد مي آورد آن قد و قامت سليماني
با نگاهي اسير خود مي كرد قيصر روم با سپاهش را

ديدگانش به سوي خيمه روان،خيمه ها بيقرار ديدن او
داشت ميرفت و خواهري ميديد آخرين لحظه تكيه گاهش را

ديد لبهاي تشنه كامان را سوي دريا روانه شد ناگاه
لشكري از نفاق آمد و بست زير باران نيزه راهش را

آسمان باده ي مذابي بود كه به كام زمين،عطش ميريخت
پهن ميكرد روي بستر دشت،شرمگين دامن سياهش را

خون هفتاد لاله جاري شد و فرات از خجالت اين ننگ
در غروبي به رنگ خون مي رفت كم كند بار اين گناهش را

زهرا شمس الدینی قطرم


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۵۱
برچسب ها:

You cannot copy content of this page