عبرتخانه بافق(۸) جناب آقای صباغیان گناه وحشی بافقی چیست؟؟
سالها پیش ،مناجات نامه زیبای وحشی بافقی با شرح مختصری ازاو زینت بخش کتب درسی دوره دبیرستانهای ایران بود که ناگهان در سال۱۳۵۸ خورشیدی ظاهرا به بهانه اینکه او مدح حکمرانان را کرده حذف گردید.این درحالی است که روزبروز بر اقتدار ادبی و زیبایی سرودهای او افزوده شد و از دیگر سو اشعار شعرای دیگری که حکمرانان را مدح کرده بودند نه تنها حذف نشد که بیشتر هم انتشار یافت!!مثلا حافظ شیرین سخن که قصایدی در مدح دهها حاکم خونریز از جمله شاه شجاع و شاه منصور وابواسحاق اینجو!!!دارد و مشهور است که امیر تیمور فارس را تسخیر کرد و شاه منصور (حکومت ۷۸۹ ـ۷۹۵ هـ ق) را کشت، خواجه حافظ شیرازی را طلب کرد. چون حاضر شد، تیمور آثار فقر را در چهره ی او نمایان دید. گفت: ای حافظ! من به ضرب شمشیر تمام روی زمین را خراب کردم تا سمرقند و بخارا را آباد کنم، و تو آن را به یک خال هندو می بخشی و می گویی:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را *** به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ گفت: از آن بخشندگی هاست که بدین روز افتاده ایم! یا سعدی که مداح ابوبکر ابن سعد زنگی حکمران شیراز بود وحتی تخلصش را از نام همین حاکم گرفت وگرنه نامش مصلح الدین بود!!
اگر قراربر حذف شعرمداحان است چرا قرعه باید فقط به نام وحشی بافقی بیافتد و بس؟؟؟این ظلم بناحق را دستان پرمهر نماینده محترم بافق درمجلس شورای اسلامی که از فرهنگیان پرشروشورند ونیز حرکت اعتراضی فرهنگیان محترم و اعضای محترم شورای شهربافق را می طلبد تا با پیگیری از گروه مولفین کتب درسی در وزارت آموزش وپرورش مرتفع نمایند تا شاید شیرینی وزارتداری جدید جناب دانش آشتیانی بیشتر به مذاقشان خوش آید.این مهم بهانه ایست تا نگاهی به ممدوحان وحشی بافقی بیاندازم و رد پای تاریخ بافق در استان کرمان را کمی روشن نمایم.
وحشی بافقی دو نفر را مدح نموده است:
۱- میرمیران حاکم یزد از نوادگان دختری شاه نعمت الله ولی بود و در کتب تاریخی از او به نیکی نام برده اند.
۲- بیگتاش خان که داماد میرمیران و مدتی حاکم کرمان بود.
بیگتاش کیست؟او فرزند ولی خان افشار از حاکمان بافقی ایالت کرمان بود.افشارهای کرمان ازدسته قاسملو بودند که شاه اسماعیل اول آنها را به کرمان فرستاد و گروهی از آنان در بافق سکنی گزیده ونشونمایافتند.آنان که نامدارترینشان ولی خان بافقی بود حدود ۴۰۰ سال بر کرمان و یزد حکومت راندند.توضیح اینکه بافق در ایام زندگی وحشی جزئ ایالت کرمان بود. بیگتاش خان بافقی و پدرش درطول ۱۸ سال حکومتشان سرمایه های زیادی بدست آوردند و مزارع زیادی در کرمان و زرند احداث نمودند بطوری که نوشته اند “در زرین خانه بیگتاش فقط۳۸۰زین اسب مرصع( جواهرنشان) موجود بود!ملازمان و لشکریانش به ۸۰۰۰ نفر می رسیدند که صد نفرشان از امیرزادگان و صد نفردیگرشان از اکابر و خردمندان وهنرمندان بودند!”و یکی از آنان وحشی بافقی بود.از جمله یادگارهای باقی مانده از او صحنی است که بر مزار شاه نعمت الله ولی در ماهان کرمان ساخت که هنوز هم پابرجاست. بیگتاش بافقی در شجاعت هماورد نداشت وآنقدر نترس و بی باک بود که هنوز هم کرمانی ها وقتی می خواهند کسی را به بی باکی و شجاعت نشان دهند در ضرب المثلی می گویند: فلانی دختر بیگتاش خان غُرُّو(غرّان) هه!(هست) البته این بی باکی کار دستش داد وعاقبت سرش را به باد داد. بیگتاش بافقی آنقدر در میلیاردها سرمایه و خرانه اش غوطه ور بود که به سرش افتاد ایالت فارس و به قول بعضی یزد را هم به قلمرو حکومتش الحاق سازد بنابر این با لشکری رو به سوی شیراز گذاشت تا یعقوب خان ذوالقدر حاکم فارس را سرنگون کند.ذوالقدرخان نیز برای جنگ او به طرف کرمان راه افتاد ودر قلعه آنروز تفت بهم رسیدند.جنگ او به شب نکشید که بیگتاش بافقی شکست خورده وبه یزد فرار کرد و می خواست به قلعه بافق فرار کند که میرمیران ِپدرزنش که ترسو و محافظه کار بود ومتوجه خطر این یاغی گری شده بود نگذاشت و اورا تحت الحفظ در خانه ای محبوس کرد و نگهبانانی براو گمارد که بر او تاختند و سرش راازبدن جدا کردند!!میرمیران می دانست که شاه عباس از یاغی گری بیگتاش مطلع شده و شخصا با سپاهی برای دستگیریش عازم یزد است لذا با چنین سیاستی صندلی حکومتش را حفظ وغائله دامادش راختم بخیر نمود. ذوالقدرخان شیرازی میلیاردها ثروت بیگتاش را بالا کشید و حتی همسر او(دختر میرمیران حاکم یزد)را هم به عنوان همسر با خود به شیراز برد!شاه عباس اول به کاشان رسیده بود که خبر کشتن بیگتاش را به او دادند وسر جدا شده اش را جلویش انداختند.
شاه ولی خان بافقیِ پدررا که به سن پیری رسیده بود وقبلا دوازده سال حاکم کرمان واز معتمدین درگاهش بود احضار و با نخوت پرسید: این سر کیست؟ پدر نگاهی به سرپسرش کرد و چند لگد به آن زد وگفت: این سر پسر من است وهر کس به ولی نعمتش خیانت کند سزایش همین است!!همین بردباری باعث شد تا شاه ولی خان را نه تنها سرزنش نکند که برای دلجویی ، حکومت کرمان را دوباره به نام او بزند!! او جنازه بی سر پسر را در همان صحنی که خودش برای شاه نعمت الله ولی ساخته بود دفن نمود.برروی سنگ قبر او چنین نوشته شده :
“وفات سلطنت و…. سعیدشهید مغفورالوصل الی بحار رحمه الله الغفار ابن ولی خان – بکتاش خان افشار فی ۱۴ شهر ربیع الاول سنه ۹۹۸″. شش سال بعد ولی خان بافقی هم در کنار پسر آرام و همانجا دفن گردید. هم اکنون نیز کوچه ای در کرمان به نام ” ته بیتش خان ” نزدیک محله خواجه خضر وجوددارد که منسوب به اوست.
نکته قابل تامل اینکه همیشه آرزو داشتم وحشی بافقی سالیانی دیگر عمر می یافت تا حداقل شاهکار عرفانیش یعنی شیرین وفرهاد را به سرانجام می رساند و دنیای ادبیات فارسی از ترواش سحر گونه قلمش بیشتر وبیشتر بهره مند می شد ولی ۷ سال بعد از فوت وحشی بلایی بر سر مداحان بیگتاش خان آمد که باید گفت خداوند وحشی بافقی را دوست داشت که در ۵۲ سالگی وفات یافت چرا که تعدادی از منسوبان و حتی شعرای مداح بیگتاش را نیزبعد از قتلش سر ازبدن جدا کردند و شاید اگر وحشی بافقی در سال ۹۹۱ قمری وفات نیافته بود با چنین سرانجام ناگواری روبرو می شد!
سید محمد میرسلیمانی بافقی
اگر در یک سرزمین ساختارسیاسی حاکمه دارای ایدئولوژی مذهبی باشد و از این طریق به چپاول مردم بپردازد با مذهب نمی توان در مقابل ان قرار گرفت.زیرا که مذهب زمین بازی ساختار سیاسی مذکور است و به هر طریقی عمل کنیم در زمین او بازی کردیم و محکوم به شکستیم.در این هنگام باید به ریشه های فرهنگی و تاریخی آن سرزمین رجوع کرد تا بتوان حق مردم را از سیستم حاکمه گرفت . زیرا هر حرکت اعتراضی که از سوی مردم صورت گیرد سیستم حاکمه رنگ مذهبی به ان می زند و در آن نفوذ می کند و آن را در جهتی که مطلبوش است منحرف کرده و سپس مصادره می کند .
در سال 93 نیز اعتراضات عدالتخواهانه ی مردم بافق سمت و سویی مذهبی گرفت و این جنبش دادخواهانه منحرف شد و خواسته هایش محقق نشد .
با توجه به این شرایط ، آیا بافق دارای پیشینه ای قبل از حمله ی اعراب هست که ما بتوانیم در آینده با تاکید بر روی آن مرز خود را با مسائل مذهبی حفظ کنیم و حق بافق را بگیریم ؟ مثلا اگر بافق دارای یک شخصیت بزرگ در زمان ساسانیان باشد . ما می توانیم بگوییم که فرزندان او هستیم .
اقای میرسلیمانی بارها گفته اند که هدفشان از معرفی شخصیتهای بزرگ تاریخ بافق این است که به فرزندان امروز بافق روحیه و اعتماد به نفس بدهند تا حق شهرشان را بگیرند . اما اگر کلاه خود را قاضی کنند با تکیه بر نام شیخ محمد تقی خان ها و عمادالدینها نمی توان حق بافق را از ساختار سیاسی امروز ایران گرفت . پس ما باید الگوهایی از جنس دیگر پیدا کنیم و این الگوها از تاریخ قبل از حمله ی اعراب و ایجاد روحیه موالیگری در ایرانیان یافت می شود . پس از ایشان انتظار داریم در این زمینه نیز به ما نسل جوان اطلاعات دهند.