و «بافق فردا» 5 ساله شد

دسته: اخبار ویژه
بدون دیدگاه
چهارشنبه - 1 دی 1395

از اتاق تحریریه اشاره می کنند به اطلاع خوانندگان عزیز برسانیم امروز پنجمین سالروز تولد«بافق فرداست»

آری 5 سال پیش اینگونه نوشتیم و رستن آغاز کردیم:

معمولا بهار را فصل شکفتن می دانند و شکوفایی را ارمغانی از نسیم روح افزای آن و زمستان را فصل تاریک یخ زدگی و انجماد تا آنجا که« کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را…»اما گرمای برخاسته از قلوب امیدوارمان به الطاف الهی و پشتکار مطالبه گری بر آنمان داشته تا در اولین روز زمستان سال ۹۰ شمسی در فضای مجازی متولد شویم «هرچند سورت سرمای دی بیدادها کند…».نوزادی بودیم تازه پا و بی ادعا اما با اهدافی بلند و متعالی به اندازه منزلت مردمان راست قامتی که در نخلهای سرافراز تصویرگری شده و با بن مایه ای که هرچه بکاوی جواهراتی بیشتر یابی چون  کوههای ثروتمند آهن و…

گفتیم:

آمده ایم بمانیم و بنمایانیم

آمده ایم بدانیم و پاسخ دهیم

آمده ایم بنویسیم و پی بگیریم

آمده ایم بخروشیم و نخراشیم

آمده ایم تا پا به پای هم برویم تا برسیم و برسانیم…..

و امروز در حالی پایان 5 سال حرکت و جوشش را با هم و در کنار هم گرامی می داریم که توانسته ایم با سر نشتر قلم نام پرآوازه بافق را هزاران بار و به انحای مختلف در جهان منتشر کنیم.

«بافق فردا» از سرآغاز ایجاد امیدها کاشته و دلگرمی آفریده آن هم برای مردم،مردمی که هزاران حرف برای گفتن دارند و امروز از این دریچه ارتباطی مطالبی می خوانند که تاییدشان این است:ممنون که حرف دل ما را زدید.

«بافق فردا» اعتماد آفریده همانگونه که دیگر رسانه های بافق.

«بافق فردا» در این ۴ سال حس خوبِ دانستن را با جستن و یافتن تلفیق کرده و مهمتر اینکه روحیه خودباوری را در بین خوانندگان خصوصا جوانان بیدار نموده و این دستاوردی است که اگر پی گرفته شود سرانجامش خواستن است و توانستن.

و امروز«بافق فردا» ضمن تشکر صمیمانه از همه کسانی که به هر نحو ما را در بودن و ماندن یاری رسانده اند و قوت قلبمان بوده اند تا استوار و ثابت قدم در جهت کسب رضای خالق و مخلوق گام برداریم از کسانی که شاید از حرفها و نوشته هایمان دلگیر شده اند حلالیت طلبیده و آغاز پنجمین سال حرکت فرهنگی – رسانه ای مان را با این شعر شاعر شهیر شهرمان کمال الدین محمد وحشی بافقی آغاز می کنیم که:

الهی سینه ای ده آتش افروز    /    در آن سینه، دلی و آن دل همه سوز

هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست    /    دل افسرده غیر از آب و گل نیست

دلم پر شعله گردان سینه پر دود   /   زبانم کن به گفتن آتش آلود

به سوزی ده کلامم را روایی   /     کز آن گرمی ،کند آتش گدایی

دلم را داغ عشقی بر جبین نه   /     زبانم را بیان آتشین ده

سخن کز سوز دل تابی ندارد   /    چکد گر آب از او، آبی ندارد

اگر لطف تو نبود پرتو انداز    /    کجا فکر و کجا گنجینه راز

ز گنج راز در هر کنج سینه   /    نهاده خازن تو صد دفینه

ولی لطف تو گر نبود به صد رنج   /    پشیزی کس نیابد زان همه گنج

چو در هر کنج، صد گنجینه داری  /    نمی خوا هم که نومیدم گذاری

به راه این امید پیچ در پیچ   /    مرا لطف تو می باید دگر هیچ

هیات تحریریه بافق فردا


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۰۵
برچسب ها:

You cannot copy content of this page