مثبت نگری درشهر رویاها
مطلب جذاب و زیبای استاد دکتر ارجمند را که خواندم متحول شدم . تصمیم گرفتم از این به بعد فقط مثبت باشم. بی خیال مشکلات شهر همه در حال انجام است. همه چیز درست می شود .
برای اینکه مثبت تر باشم تصمیم گرفتم تمام کتابهای آنتونی رابینز را خریداری کرده وهمه رایکجا بخوانم . از منزل خارج شدم.از سمت ایستگاه راه آهن بسمت بهشت الحسین حرکت کردم تا قبل از مثبت نگری کامل فاتحه ای نثار روح مادرم کنم وکمی عقده هایم را وا کنم.یادم آمد ماه ها قبل که از همین مسیر می گذشتم تقریبا پنجاه متر از جاده خاکی بود هنوز هم…
بی خیال .قرار بود مثبت باشم در راه بازگشت از خیابان وحشی بافقی این شاعر دل سوخته دور از وطن عبورکردم کارهای تعریض خیابان بخوبی پیش می رفت وجای خوشحالی داشت فقط یک ساختمان عزیز دردانه وجود داشت که چند کارگر برروی آن مشغول کار بودند.یکی دانه دانه آجرهارا از دیوار جدامی کرد دیگری آجر راتمیز کرده نفر سوم با دقت هرچه تمامتر آجر را شستشو می داد و بسته بندی می کرد انگار قرار است تمام آجرها سالم به کارخانه سازنده عودت داده شوند.
همینطور که پشت رل بودم باخودم حساب کردم اگرصد هزار آجر در این ساختمان باشد وکارگرها روزانه بیست آجر راجداکرده وتمیز کنند احتمالا بیست سال دیگر ساختمان تمام وآماده زیرسازی می شود.
در افکارم غوطه ور بودم که نگاه سنگین دوربین شهرداری را بالای سرم حس کردم ویاد گاو نه من شیر پدر بزرگم افتادم .
بی خیال قرار بود مثبت نگر باشم برای انجام کارهای بانکی دنبال پارک ماشینم بودم. هر چه گشتم جایی نبود ناخود آگاه یاد مطلب استادم جناب آقای پورفلاح افتادم که اعتراض داشتند چرا وقتی زیر ساخت ها فراهم نیست و شهر پارکینگ ندارد مردم را بی جهت جریمه می کنید شهرداری هم جواب داده بود.
بیمارستان تامین اجتماعی اگر دکترمتخصص ندارد پارکینگ دارد می توانید ماشینهای خود را بدون پرداخت حتی یک ریال در آنجا پارک کنید.خوشحال شدم و به بیمارستان مراجعه کردم .با خیال راحت ماشین را پارک کردم و با تاکسی به بانک رفتم .
القصه هنوز چند ساعتی از مثبت نگریم نگذشته بود که به دلیل بیماری و مراجعه به پزشک بسمت یزد حرکت کردم جاده بی نهایت شلوغ و مملو از خودروهای سنگین بود اگر یک لحظه به دوربینهای شهرداری فکر می کردی به همون دوربین قسم با بهشت الحسین بیشتر آشنا می شدی.
به رودخانه شور که نزدیک شدم بوی ماست می آمد انگار مشغول ماست مالی پل رودخانه بودند.نمی دانم شاید هم کارگرها در آن حوالی زیاد ماست خورده بودند.این را گذشت زمان مشخص می کند.
محمدرضا رضایی بافقی
منم خیلی مثبت فک میکنم بی خیال که سنگ آهن حقوق سه ماهم عقب انداخته بی خیال میشم که یه دفعه گوشیم زنگ میخوره قسط وامت عقب افتاده…..ولش کن من مثبتم حتما سنگ آهن پول نداره بی پوله یادم میاد یکی میگفت هزینه های سنگ آهن که تو جیب فلان مدیر میره شگفت آوره بی خیال همه چی ارومه….