جاودانگی پرستار بافقی در سپهر گیتی ایثار و اهداء
در کشاکش آزمون پایانترم دانشجویان؛ یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد پرستاری در دیار مردمان شجاع و زنان پاکدامن بافق که در بیمارستان ولی عصر(عج) مشغول به خدمت بود پس از سالها پرستاری از بیماران دردمند و با روح وروان خستگی ناپذیر؛ نابهنگام وناخواسته در انتهای شب به عارضه مرگ مغزی به دیار باقی شتافت.
و اما براستی مرگ مغزی چیست؟ و چرا تاکنون هیچ کس را برگشتی از مرگ مغزی نبوده است ؟ و سؤال دیگر آنکه چرا می بایست با رضایت فرد سانحه دیده و بستگان او نسبت به اهدای اعضاء وی به افراد نیازمند اقدام نمود؟
توضیح مختصر آنکه مغز و سیستم یکپارچه مغزی انسان از بسیاری از نرون ها و رشته های عصبی شکل گرفته و وظیفه گیرندگی و فرستادن پیام را به سایر نقاط بدن دارند. مغز آدمی در دو نیمکره راست و چپ به مانند نیمی از شکل مغز گردو در کاسه سر هر انسانی قرار گرفته که تمامی وظایف کنترل ونظارت بر فعالیتهای بدنی را برعهده دارد.
هرکدام این دو بخش بوسیله پلهای ارتباطی درمرکز سر بهم متصل هستند و هر بخش به دو قسمت جلویی و پشتی تقسیم می شوند. این تمثیلی از چهار اتا ق یک منزلیست که درب ورودی به آن دقیقا در پشت سر و بالای گردن در ناحیه ای به نام بصل النخاع با عنوان دنبالچه مغزی قرار دارد و که مثال بارز آن با مشابهت نزدیک مانند کنتور برق منزل است با سیم کشیهای داخل ساختمان که نقش کلید را برای روشن یا خاموش شدن فضای خانه را بر عهده دارد.
اینک اگر به هر دلیلی و در اثر هر حادثه ای اتصالی یا فشار بیش از حد به رگهای خونی مغز وارد شود مرگ مغزی روی میدهد و گفته میشود مرگ مغزی در اثر شوک یا ناراحتی یا ضربه ناگهانی به پشت سر رخ داده که نتیجه آن پاره شدن رگ های خونی مغز و از دست دادن فرم و شکل ظاهری زیبای گردویی مغز و تشبیه آن کاسه محتوی ماست میشود.
فردی که به عارضه مرگ مغزی مبتلا شده است مانند کسی است که به خواب عمیق فرو رفته و با کمک دستگاه تنفس مصنوعی ریه هایش پر از اکسیژن می شود و قلبش به سبب اکسیژن رسانی تا مدت زمان محدودی پس از واجد ضربان و فعالیت است و حتی درمواردی دیده شده است که پوست وی گرم و به رنگ صورتی است. هرچند توضیح بیشتر در خصوص تفاوت و عوارض باقیمانده از مرگ مغزی و کمای عمیق و زندگی نباتی ازحوصله مقال خارج است لیکن تاکنون درهیچ موردی برگشت به زندگی پس از مرگ مغزی گزارش نشده است.
با این توصیفات و برداشت و درک شخص نویسنده ازمرگ مغزی و توضیح اینکه در ایران روزانه قریب به ده نفر از بیماران نیازمند به پیوند اعضاء به دلیل نرسیدن عضو پیوندی جان خود را از دست می دهند می بایست پس از مرگ مغزی چه اقدامی نمود که هم خدای را از بندگانش رضایت داشت هم نیازمندی از بندگان خدا که چشم به راه پیوند یک عضو هست را با اهدا اعضاء جان تازه ای بخشید.
خداوند صراحتاً در آیه 32 سوره مائده فرموده است: « هر کس انسانی را از مرگ برهاند و زنده بدارد مانند آنست که همه انسان ها را زنده داشته است. »
و شاعر شیرین گفتار چه زیبا سروده است که :
هر آنکس به شخصی ببخشد حیات ز چنگال مرگش ببخشد نجات
بود مثل اینکه بداده ست جان به هر کس که بوده است اندر جهان
و اینجاست که میشود گفت :
اهداء عضو _ اهدا زندگی
و من امروز آمده ام تا آینه ای در برابر آینه ات گذارم تا شاید بتوانم از تو ابدیتی بسازم.
تن که نه در راه عزیزان بود بار گرانیست کشیدن به دوش
یادمان باشد که زندگی را هم می شود اهدا کرد و کمترین تاثیر و نتیجه اهداء عضو نجات جان انسانی دیگر است. اهداء عضو یعنی شروعی دوباره و بخشیدن زندگی به انسانی دیگر. و از منظری اهداء عضو طلوع خورشید حیات زندگی است اما اینبار در سرزمین انسانی دیگر.
و در نهایت اهدا عضو یعنی: نقطه سر خط…….
از آخرین روز هفته گذشته که بانو سمیه تفکری در اثر ضایعه مرگ مغزی به دیار باقی شتافت تا به امروز ایشان سومین نفر در شهر بافق هستند که اعضای بدن خویش را به 9 نفر از نیازمندان و دردمندان و اقعی اهدا نموده اند و قبل از ایشان مرحوم عباسعلی طالعی دراردیبهشت 94 و مرحوم فرهاد شمس الدینی در آبان 94 اعضای بدنشان را به نیازمندان اهداء نموده اند.
و اینک در این روزهای غمزده شهر بافق در استان دارالعلم و دارالعباده یزد ؛ آنچه که مرگ با نو سیمه تفکری را برای دوستان و همکاران و همشهریان خاطره ای نیک ساخته ذکر تلاش و پیگیری های سترگ ایشان در زمان حیات پرستاری از بیماران و دردمندان بافقی بوده است و خواهد بود.
خانم مرحومه تفکری نمونه عینی و ملموسی است از ایثار و فداکاری پرستاران و امدادگران سفید پوش که در زمان حیاتش پرستار جسم و مرقب روح و روان بیماران و آسیب دیدگان بوده و در زمان رفتنش هرچند خنده از لبان دخترش رها شد اما با اهداء اعضایش گل خنده بر لبان خانواده هایی شکفت که تا عمر دارند دعای خیرشان پشت سر ایشان است که برای همیشه در سپهر ایثارگری بافق جاودانه گردید.
هرچند قبل از ایشان سونامی همه گیر اهداء عضو در زمان فوت عسل بدیعی از بازیگران عرصه سینما و سیما موج بزرگی به راه انداخت و رضا داود نژاد به عنوان بازیگر دیگر این رسانه توانست با دریافت کننده عضو کبدش از اهدا کننده و ایثارگری دیگر این سیکل و چرخه را برای مدت زمانی هرچند محدود ادامه دهد.
پس از آن به منظور پاسداشت همه ایثارگران و اهداء کنندگان اعضاء و ترو یج وگسترش فرهنگ اهدائ عضو درزمانهای متقاوت جشنی با نام جشن نفس در گوشه گوشه ایران برگزار می شود که می بایست پیگیریهای لازم نیز دراین خصوص درشهرمان بعمل آید.
و اینک در اخرین سطر از زندگی بانو تفکری می بایست بیش ازاین گفت و شنید که او در پرستاری چونان مادری دلسوز با قلبی سرشار از رأفت و محبت بر بالین بیماران می نشست و تا بارقه ای از امید در چشمان مریضشان نمی دید از کنارشان نمی رفت.
وی پرستاری را فقط در انجام وظیفه اداری وکاری خویش محدود نکرد و با اهداء اعضایش سایه ای از انسانیت و ونوع دوستی بر سر کسانی گسترانید که معنای واقعی مادر و پرستاری را از سرور و سالار خویش ( زینب کبری) آموخته اند و در راه انجام آن از جسم وجان خویش گذشته اند.
قطعا خانم تفکری نمرده است و نخواهد مرد. ما نیز یادمان باشد که پس از مراسم ترحیم و تکریم ایشان اهداء عضو را در لابه لای پیام های تسلیت و تعزیت باقی نگذاریم و مسئولین مرتبط با برنامه ریزی دقیق و شناسایی نیازمندان واقعی با برگزاری جشن نفس قدردان وادامه دهنده راه ایشان و اهداف مبتلایان به ضایعه مرگ مغزی باشیم.
شادی روح ایشان و مرحومین طالعی و شمس الدینی نثارمی کنیم یه شاخه گل با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
احمد برزگری بافقی
سلام بر شما اقای برزگری واقعا خیلی مقاله عالی و به زبان قابل فهم
اجرکم عند الله