روزهای برفی دل هوایی میشود
روزهای برفی دل هوایی میشود ،شاید عاشقی به تماشای تلاش گنجشکها برای بدست آوردن دانه ای و زیرکی گربه ای برای شکار گنجشک از پشت پنجره راضی شود و د ر خیالش با معشوق برف بازی کند.دل که بهانه می گیرد سخت است راضیش کنی.
پیامکی از دوستان به وجدم می آورد و حرکت می کنیم.کجا؟؟هر کجا که برف باشد .سی کیلومتر از شهردور می شویم و همه جا راسفید پوش می بینیم.آنقدر سفید که سیاهی شهر را فراموش می کنیم.
مدتهاست می خواهم سردبیر را روسفید کنم.کجا بهترازاینجا؟
گلویش راپاره کند مدیر مسئول صدایش را نمی شنود.اینجا برف نمی گذارد بلند ترین فریادها به شنواترین گوش برسد.انگار صدا را می بلعد.
برف بازی هم لذتی دارد چنان غرق در بازی میشویم که انگشتانمان به مرز سرما گزیدگی وحتی سرمازدگی می رسد.
در سرماگزیدگی رنگ پوست سفید وب راق یا زرد مایل به خاکستری می شودوناحیه آسیب دیده بی حس شده گاه همراه باسوزش است اما در سرمازدگی تا عمق عضلات یخ زده وبا فشار برروی عضو انگار روی یخ فشار واردمی کنید اصلا عضلات انعطاف ندارند.واین بسیار خطرناک است.شاید تا قطع عضوپیش برود.
ما کویر نشینان برف ندیده ایم.شاید چند سالی بگذرد تا دوباره برفی ببینیم .برف که می بینیم دست وپای خودمان را گم می کنیم حتی گاهی با بی احتیاطی به خود و اطرافیانمان آسیب می زنیم .
لذت برف این روز را از دست نمیدهیم و تا میتوانیم برف بازی میکنیم آنقدر که رمقی نمی ماند.
درآن سرماوخستگی چای آتشی هم مزه می دهد.
محمد رضا رضایی بافقی
خیلی قشنگ بود