هر جا روم دلتنگ دلتنگم
رفتی و خالی مانده اغوشم
از دست ها ی آسمان پوشت
دختر چه میخواهد مگر بابا
ای کاش بودی و در اغوشت
ای کاش بودی و خیالم را
تا خاطرات دور می بردی
از کوچه های سرد این جاده
تا روشنی تا نور می بردی
این خانه بعد از رفتت بابا
ا ز سقفهایش درد میریزد
بر جان ما هر تیرماه انگار
یک کوه برف سرد میریزد
رفتی ندیدی حال مادر را
وقتی به زیر بار غم خم شد
از باغ اشعار دل انگیزم
يك برگ زرين دگر كم شد
رفتی و احوال دلم خوش نیست
در پیله ی اندوه میپوسم
هر لحظه یادت میکنم بابا
عکس تو را تا صبح میبوسم
عید است و دلها غرق خوشحالیست
در جمع یاران گر چه در باغم
هر جا روم دلتنگ دلتنگم
عیدم گذشت امسال هم با, غم
“زهرا شمس الدينی قطرم”
بازدید: ۶۸
عالی است.
منتظر اشعار بعدی شما هستیم