ما چگونه همراه شدیم (قسمت دوم)
چهار ماه بود احمدیه رفته بود و معدن مدیرعامل نداشت در همین راستا ماهم به نوبه خودمان خیلی پیگیر مدیرعامل بومی بودیم .
مسئولان و فعالین اجتماعی نظر مهندس پلارک را برای آمدن مدیرعامل بومی جلب کرده بودند و دنبال گزینه بودند.
یادم هست با دو تن از نخبگان بافقی صحبت و مشاوره کردیم ( دکتر یاراحمدی و دکتر شیخ شاب ) که رضایت نصف و نیمه از دکتر شیخ شاب برا مدیرعاملی گرفته بودیم
دکتر یاراحمدی جمله ای گفت که معنیش قشنگش این بود که من اشتباه می کنم مدیر عاملی را قبول کنم و شیخ شاب اشتباه تر( شاید منطورش این بود بومی های بافقی استان و کشور بهتر می توانند به شهرشان خدمت کنند).
سال 90 شده بود و هر روز شایعه ای میشد تا اینکه فکر کنم 20 فروردین 90 بود نزدیکیهای میدان اطلسی یزد بودم که یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت:”عباس خوبی ؟مدیرعامل بومی ( جواد عسکری) انتخاب شد “.
باورم نمیشد سریع با خود ایشون تماس گرفتم خندان بود و تایید کرد. بازم برای اینکه مطمن تر شوم با یکی از دوستان در تهران تماس گرفتم تا مطمئن شوم خبر نداست فقط گفت که امروز پلارک توسط وزیر برکنار شده صبح حکم را دیدم که امضای پلارک پای آن بود.
احساس خوبی نداشتم با دوستان تماس گرفتم که شهر را از تبریک پارچه بارون کنید. اما شایعاتی در خصوص اینکه حکم مدیرعاملی شماره و مهر ندارد سرزبانها افتاد.
ظاهرا در این گیرو دار عده ای معلوم حال از بافق در سطح استان و کشور پیگیر لغو و معلق کردن حکم مدیرعاملی جواد عسکری بودند.
زود ورق برگشت و حکم معلق شد چند حرکت اعتراضی در مسجد جامعه و دفتر امام جمعه توسط مردم و کارگران صورت گرفت هر روز شایعه مدیرعاملی یک نفر می رسید یک روز مهندس مظفری –یک روز دکتر میرزایی و… تا اینکه خبر قطعی رسید که اکبر نوروزی مدیرعامل شده .
مردم خیلی ناامید و دمغ شده بودند. چاره ای نبود باید می پذیرفتند بنده با خود فکر می کردم حتما قضا و قدر است.
از یک طرف مردم بافق با بی عدالتی گسترده در اجرای مصوبات دولت و بدقولیهای متعدد مسئولان ارشد استانی و کشوری روبرو بودند و از سوی دیگر خبر دادند استاندار (فلاح زاده ) اصرار دارد تودیع و معارفه مدیرعامل ( نوروزی ) فردا حتما در بافق باشد.
رفتم دفتر امام جمعه یزد که ایشان را در جریان بگذارم مرحوم صدوقی نبود رفتم معاونت سیاسی امنیتی استانداری که آنها را متقاعد کنم که تودیع و معارفه در یزد باشد تا مشکلی پیش نیاید پیگیریهایم فایده ای نداشت انگار همه از استاندار وحشت داشتند و نباید حرف استاندار دو تا شود.
بافق آماده انفجار بود.
دیگر خون مردم به جوش امده بود.
بنده به نوبه خودم فکر کردم داره به بافق و بافقی بی احترامی میشه …… معدن تعطیل شد و…
ادامه دارد
عباس یزدانی
در استانه روزهای اردیبهشت نود هستیم، چه روزهایی را سپری کردیم.