وقتی قلم به رقص درآید چه دیدنیست
وقتی که می خورد قسم و یاد می کند
در نون و و القلمش حرمت قلم
دارد به عشق می کشد آری خطوط را
خورشید علم در دل تاریکی و عدم
وقتی قلم به رقص درآید چه دیدنیست
گلواژه ها که بشکفد و گل دهد بهار
گل های علم میشکفد در دل خزان
تصویر می کند به هنر لطف چشمه سار
هر لغزشش هزار هنر می کشد اگر
در دست با هنری جلوه گر شود
هر آتشی که شعله کشد از دل قلم
بر ظلم ظالمان زمانه شرر شود
باید که بشکند بت جهل و خرافه را
با نور او که ظلمت شبها سیاه نیست
هرنقش از قلم که بماند به دفتری
وقتی نماد عشق بیاید گناه نیست
ظلم و عدالت و حکمت صفا وعشق
تک تک به واژه واژه او جلوه میکند
وقتی دروغ می چکد از دیده قلم
حتما به رسم تلخ زمان گریه می کند
ما را چکار به جنگ و جدال و به دشمنی
باید که با نگاه قلم ها جوانه زد
با چرخش ظریف قلم گاه می توان
قطعا به جان سرد زمان تازیانه زد
باید حریم قلم را شناخت و بعد
در بیکرانه ی سبزش دخیل شد
باید که پر گرفت به اوج با پرِقلم
تا هم طراز با ملک و جبرئیل شد
اخترعبداللهی