ملاقات با شیطان

دسته: اجتماعی
بدون دیدگاه
چهارشنبه - 26 مهر 1396

او با حیله من و خواهرم را به داخل خانه کشاند اما باورم نمی شد که دو پسر دیگر نیز داخل آن خانه لعنتی پنهان شده باشند. آن ها ..... مادرم نسبت به حرکات و رفتارم خیلی سخت گیری می کرد و اجازه نمی داد به تنهایی از خانه بیرون بیایم برای همین هم به مسعود گفتم تو با یکی از دوستانت به سر قرار بیا، من هم خواهر کوچکم را می آورم تا او با دوستت صحبت کند و ما هم به این هوا از این به بعد هر موقع دلمان تنگ شد راحت تر همدیگر را ببینیم.

او با حیله من و خواهرم را به داخل خانه کشاند اما باورم نمی شد که دو پسر دیگر نیز داخل آن خانه لعنتی پنهان شده باشند. آن ها …..
مادرم نسبت به حرکات و رفتارم خیلی سخت گیری می کرد و اجازه نمی داد به تنهایی از خانه بیرون بیایم برای همین هم به مسعود گفتم تو با یکی از دوستانت به سر قرار بیا، من هم خواهر کوچکم را می آورم تا او با دوستت صحبت کند و ما هم به این هوا از این به بعد هر موقع دلمان تنگ شد راحت تر همدیگر را ببینیم.
با این نقشه احمقانه، از مادرم اجازه گرفتم به بهانه گرفتن ریز نمرات درسی با خواهرم بیرون برویم. مادر تاکید کرد به محض این که کارتان تمام شد به خانه برگردید.
نزدیک ظهر بود که از خانه بیرون زدیم.در طول مسیر به خواهرم گفتم اگر دهانت قرص باشد و رازهایم را پیش خودت نگه داری کاری می کنم که از تنهایی در بیایی و خوش بگذرانی.
او نمی فهمید منظورم چیست تا این که دقایقی بعد به پارکی که قرار ملاقات گذاشته بودم رسیدیم.
مسعود و دوستش جلو آمدند و سلام کردند. در این لحظه من از خواهرم خواستم با دوست مسعود کمی قدم بزنند و گفتگو کنند.خودم نیز با پسر مورد علاقه ام روی صندلی نشستیم و مشغول صحبت شدیم ولی ناگهان او از روی صندلی بلند شد و سراسیمه گفت: خودروی گشت نیروی انتظامی را دیدی؟ مثل اینکه پارک را زیرنظر گرفته اند و اگر اینجا دستگیرمان کنند آبرو و حیثیت مان می رود باید زودتر فرار کنیم.
او و دوستش، من و خواهرم را سوار موتورسیکلت کردند و ما به سرعت از محل دور شدیم. اما مسعود همچنان ادعا می کرد پلیس در تعقیب مان است.
من خیلی ترسیده بودم و با خودم گفتم اگر دستگیر شدیم و پدر و مادرم بفهمند چه دسته گلی به آب داده ام روزگارم سیاه خواهد شد.
چند دقیقه بعد ما جلوی منزلی توقف کردیم و مسعود گفت: بهتر است چند دقیقه ای توی حیاط خانه دوستم مخفی شویم تا ماموران بروند و مشکلی پیش نیاید.
او با این حیله، من و خواهرم را به داخل خانه کشاند اما باورم نمی شد که دو پسر دیگر نیز داخل آن خانه لعنتی پنهان شده باشند.
آن ها با توسل به زور و تهدید من و خواهرم را مورد آزار و اذیت قرار دادند.
دختر ۱۶ ساله با چشمانی اشک بار به پلیس می گفت: افسوس من تحت تاثیر یکی از همکلاسی هایم که همیشه از محبت های دوست پسرش با آب و تاب برایم حرف می زد قرار گرفتم و فریب خوردم و با مسعود دوست شدم اما فکر نمی کردم به این راحتی سرنوشت خودم و خواهر بیچاره ام که هنوز ۱۲ ساله است را این طوری خراب کنم.
در خور یادآوری است، ماموران انتظامی با توجه به سرنخ های موجود، متهمان این پرونده را شناسایی و دستگیر کرده اند.
کارشناس روان شناسی پلیس با اظهار تاسف از این ماجرا اظهار داشت: با توجه به حساسیت های دوران نوجوانی، والدین باید مراقب ارتباط با فرزندان خود و اعمال کنترل های نامحسوس، منطقی و عاقلانه بر حرکات و رفتار آنان باشند تا در فضایی سرشار از اعتماد و دوستی و پرهیز از افراط و تفریط در آزادی دادن یا محدود کردن نوجوانان شرایطی ایجاد شود که اعضای خانواده به راحتی مشکلات خود را با یکدیگر مطرح کنند.
کارشناس مرکز مشاوره پلیس افزود: دختران و پسران نیز باید بیاموزند که در اولین برخورد تاثیرگذار بر جنس مخالف، آن را با پدر و مادر و یا یک مشاور آگاه مطرح کنند تا بتوانند از تجربیات علنی و عملی آنان بهره ببرند و قبل از آن که دچار آسیب جدی مانند آنچه در این ماجرا خواندیم شوند تصمیم عاقلانه ای بگیرند.
در این صورت می توان امیدوار بود که جلوی بسیاری از روابط پنهان و ناسالمی که احتمال دارد بعد از برخورد نخستین دختر و پسر شکل بگیرد، گرفته شود و این یعنی پیشگیری آگاهانه از وقوع آسیب.
تهیه و تنظیم: دایره اجتماعی فرماندهی انتظامی شهرستان بافق( بر اساس ماجراهای واقعی موجود در پرونده های نیروی انتظامی)


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۴۴۷
برچسب ها:

You cannot copy content of this page