سلام همولایتی

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
دوشنبه - 8 آبان 1396
سلام همولایتی

باز هم از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است.

IMG_20171030_072701

باز هم از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است.
در خانه هر چه هست.،
میهمان هر که هست.
مگه مجبوریم دائم دنبال پیدا کردن پست سیاسی برای گروه باشیم ؟ که:برادر حسن اینقدر اختلاس کرده، برادر اسحاق، آنقدر،محمود، و رحیمی و فریدون،و پسر این آقا و دختر آن آقا و
و………..به این دزد بازار چکار داریم یا چکار میتونیم داشته باشیم؟ فقط باید بگم دزد بازاره و قال قضیه رو بکنیم.

برادر صلاح مملکت خویش خسروان دانند
بقول معروف چه داند آنکه اشتر میچراند؟
عیب رندان نکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

ما هم برای خودمون چیزایی داریم، و به همین داشته ها دلخوشیم، و از نابخردان و نامحرمان دل ناخوشیم.
در آستانه شانزدهمین سالگرد ارتحال مرحوم حاج شیخ غلامحسین ابراهیمی، امام جماعت مسجد جامع بساب، پیر غلام ذاکر حسین، حافظ بی ادعای کل قرآن، قاری،مترجم،معلم و حافظ اکثر ادعیه هایی که در مناسبت ها ومجالس مذهبی قرائت می شود.
شاید علت این حافظه غنی ایشان علاوه بر انگیزه های مذهبی فردی ، کم سویی دیدشان در شب بود.(مشکل دید شب آن مرحوم داستان جداگانه ای دارد که در جای دیگر باید به آن پرداخت).

مرحوم متولد ۱۳۰۶ (ه ش)بود در اوان جوانی مثل سایر جوانان به علت فقر و قحطی ناشی آز جنگ جهانی دوم که دامنگیر کشورمان شده بود، راهی تهران می شود آن زمان اکثر بسابی های که به تهران می رفتند وارد شرکت دخانیات واقع در خیابان عباسی می شدند.

مرحوم حاج ملا غلامحسین ابراهیمی (پدربزرگ من) که روحانی و سواد قرآنی و بوستان وگلستان داشت جزو اولین نفراتی بود که به استخدام شرکت دخانیات در آمد.

مرحوم پدر بزرگم حافظ چند منبر روضه بود که همیشه بدون تغییر ، آنها را در مجالس میخواند.

پدر بزرگ پس از بازنشستگی به بساب آمد، تعریف می کرد که در اواخر کارشان ماهیانه ۳۰۰ تومان (۳۰۰۰ریال)حقوق میگرفتند.
این حقوق بعد بازنشستگی نصف شده بود ولی آن مرحوم همیشه خدا را شاکر بودند و هیچ گاه نه تنها ابراز ناراحتی و نداری نکردند بلکه به کسانی هم که بعداً به تهران می رفتند پول قرض میدانند.

او تا پایان عمر در یک اطاق ۳*۴در منزل پسرشان علی زندگی شاهانه داشت .
بزرگان منطقه که به تهران میرفتند، به میهمانی ایشان دعوت می شدند معمولا ناهار آبگوشت و شام عدس پلو در دستور کار پذیرایی قرار داشت.
برگردم به موضوع یادمان مرحوم حاج شیخ غلامحسین ( رحمت الله علیه) این نابغه کم نظیر در قرآن، احادیث و ادعیه.
او هرگز به مدرسه کلاسیک نرفت، بلکه همزمان با کار در دخانیات و کمک به زندگی والدین خود که در منطقه قحطی زده ناشی از جنگ و به ارث رسیده از حکومت استبداد قاجار ( این شجره خبیثه کثیف مغول زاده،که هنوز ما تاوان میراث شوم آنها را پس میدهیم) زندگی می کردند و تشکیل زندگی برای خود و اداره آن ، اقدام به یادگیری قرآن و احادیث و ادعیه کرد.

اینهمه محفوظات در ذهن با وجود محرومیت از بینایی در شب، جای شگفتی دارد زیرا روز تمام وقت درگیر کار بود و تنها در ایام فراغت و در جلسات شبانه از طریق حس شنوایی به آن همه اطلاعات دینی و مذهبی دست یافت و حکمت خواستن، توانستن است را درعمل، به منصه ظهور رساند.

به نقل از مرحوم حسین عبدالله رحمت الله علیه، پدرشان مرحوم حسن عباس هم در عین بیسوادی، مردی حکیم، با فراست و نکته دان بود، پدرم از قول ایشان نقل می کرد، حسن عباس که کارش بردن قافله شتر به خراسان بود و در مسیر خراسان از رودخانه ای عبور می کرد متوجه می شود یک شتر خاص همیشه زیر بار وسط آب میخوابید، پس از گذشت چند سال و اخراج آن شتر از قافله، متوجه شد بچه همان شتر دقیقا در همان نقطه از رود زانو زده و به سبک مادرش از ترس وسط آب خوابیده، او این خاطره را هنگام مشاوره در امر ازدواج بیان می کرد و موضوع وراثت وژن را یاد آور می شد.

اما مرحوم شیخ پس از ۳۰ سال کار و تلاش در دخانیات تهران، و فراهم آوردن مسکن و رفاه نسبی و سامان دادن فرزندان، با اندوخته ای از علوم و معارف دین پس از بازنشستگی عازم
موطن پدری می شود.(پس از انقلاب در دهه۶۰).

در حالیکه والدین ایشان در قید حیات نبودند.
به خاطر دارم مرحوم شیخ غلامحسین در کنار آشیخ مصطفی ابراهیمی روحانی بساب به مقتضی زمان، انقلاب و جنگ مسجدی فعال و پر ثمر داشتیم و ایشان تمام وقت با غنای فرهنگی و دینی که طی سالها کوشش و ممارست در حافظه ذهن مهیا کرده بود، آموخته های خود را دراختیار علاقمندان قرار می داد .

ایشان نماز جماعت را بسیار با شکوه و بدون وقفه با شرکت آحاد مردم برپا می نمود.
در همین دوران مسجد جامع بساب تخریب و بازسازی شد،و شیخ با افتخار در ساخت این بنا مشارکت فعال داشت، و آنرا باقیات جاریه می نامید.
به نقل از خواهر ایشان بانو سکینه (رحمت الله علیه) شیخ بمدت ۳۰ سال برای پدر، و مدت ۲۶ سال برای مادر نماز قضا به جا آورد،به ظن اینکه شاید قرائتشان کامل نبوده و در نهایت وصیت نمود که در قبرستان متروکه و فاقد آب و روشنایی در کنار قبر مادرش دفن شود،که این نیز حاکی از تعهد واحترام شیخ نسبت به مقام شامخ والدین بود.

شیخ (ره) زندگی بسیار زاهدانه ای داشت، غذایش بسیار ساده، در انجام فرائض، بسیار دقیق و جدی وبا همه خوشرویی و شوخ طبعی، در دین و مسائل دین بسیار جدی بود.

به شدت طرفدار انقلاب و امام خمینی بود، زیرا خاطرات بدی از ستم حکام مستبد در حق خود و مردم داشت.
امام وانقلاب را منجی ایران و اسلام و حقوق تضییع شده حال وگذشتگان می دانست. این پیر مراد هرگز تصور نمی کرد که
دزدان به چپاول درکمین این سفره نشسته اند و منتظر فرصت اند تا حال که در دیزی باز مانده است، حیا را به گربه نشان دهند.
کار اصلی شیخ کشاورزی بود و در کنار آن به امور دینی و برنامه های مسجد بساب هم می پرداخت.
ایشان همچون دیگر مردمان ولایت مصداق کامل و بارز آیه:
یاایتهاالنفسه مطمئنه…… راضیهًمرضیهً،بود. که با دلی آرام، قلبی مطمئن و ضمیری آگاه و امیدواربه به فضل خدای متعال با کوله باری از توشه آخرت، سبکبال بسوی معبود پرگشود. خصائص نیکو، تعبد،جایگاه مردمی و طی صراط مستقیم، شیخ را به الگوی انسان متعالی مبدل ساخته بود، که دراین اندک مجال فرصت بیان نیست، روحش شاد و یادش گرامی،
با ذکر صلوات و نثار فاتحه به ادای احترام می کنیم .
بدرود همولایتی.

علیرضا ابراهیمی بسابی


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۳۳
برچسب ها:

You cannot copy content of this page