پایان عمر یک معلم در جاده ای بی پایان
سالها ايستادنت را به تماشا ايستاده اند و ديده اند در گرد و غبار گچهاي سفيد و رنگي چگونه تصوير مي كشي رنگين كماني از عشق را؟
سالها ایستادنت را به تماشا ایستاده اند و دیده اند در گرد و غبار گچهای سفید و رنگی چگونه تصویر می کشی رنگین کمانی از عشق را؟
سالها نظاره کرده اند و دیده اند که با دستهای مهربانت بذر عاطفه می کاشتی و با نگاه بی قرارت منتظر جوانه زدن محبت می ماندی.
باغبانی عاشق که غنچه های زندگی بندگان خدا را پرورش می دادی و شکفتن وقد کشیدن آنها را با لبخندهای مهربانت به انتظار می نشستی.
دانش آموزانت دیده اند استواری کوه را در قامت استوارت
نوازش نسیم را در لمس دستهای مهربانت وآسمان را در چشمهای روشنت وقتی از نگاهت مهر می تراوید.
ای اسطوره ی صبوری و وقار آموزگار
امروز سبکبال پر می کشی تا وعده ی معبودت را اجابت کنی اما در خاطره ها جاوید خواهی ماند ای نشان جاودان!!!!!
آنان که در کلاست عاشقی ، ایمان، محبت، همدلی و همزبانی را آموخته اند همیشه در خاطرشان زنده می ماند که این همه نقش عجب را تنها یک معلم توانا قادر است که نقش بندد.
آنان که در مکتبت صبر زینب (س) و عدل مولا علی (ع) و امانتداری و راستگویی پیامبر(ص) را آموخته اند صبور و عادل و امانتدار خواهند ماند و اینها تنها در توان معلمی است که عاشقانه تدریس می کند و صادقانه خدمت
به درسنی که تو عجب نقاش چیره دستی بوده ای معلم!!
کسی که به لوح خلقت آفریدگار نقشهایی جاودان حک کرده ای
تو هرگز از یادها نخواهی رفت مهربان
امروز رفتنت را به سوگ نشسته ایم و سوگوار ستاره ایم!!
ما افول ستاره گونه ات را فراموش نخواهیم کرد
هرگز از یادمان نمی رود که تو نیز قربانی جاده ای بودی که بعداز سالها هنوز هم مسئولان در طلسمش مانده اند
کار به جایی رسیده است که بزرگان شهر یکدیگر را زیر سوال می برند
به راستی کجای کار می لنگد؟
گویا فریاد مظلومیت این شهر دور افتاده فقط در کویر می پیچد و منعکس می شود و گوشی در فراسوی کویرقادر به شنیدن ناله های بی صدای قربانیان جاده نیست.
آیا انتظار همراه با حادثه کافی نیست؟؟؟؟
اختر عبداللهی
بجا و عالی