یک لقمه کتاب

دسته: کتاب
یک دیدگاه
سه‌شنبه - 28 فروردین 1397

امروز فرصتی شد مطالعه کتاب “مارک دو پلو” نوشته منصور ضابطیان رو به پایان برسونم.

کتابی ۱۹۹ صفحه ای شامل سفرنامه ها و عکسهای این هنرمند و نویسنده به کشورهای ، کنیا،پرتغال، برزیل،بلژیک، هلند، آلمان، چک یونان و عراق.

ضابطیان در این کتاب هم خیلی راحت واژه های مختلفی که در گوینده گی هم خاص خودش هست رو پشت سر هم گذاشته و سعی کرده با قلم راحت نویس و همه فهمش اونچه تو مسافرتهای مختلف براش اتفاق افتاده رو بنویسه و صداقتش از اتفاقاتی که براش افتاده باعث میشه متن کتاب به دل خواننده بشینه.

عکسهای استفاده شده در کتاب هم مثل خیلی از موضوعات پرداخته شده به اون خاص هست هرچند خیس شدنهای این مسافر جهانگرد در همه کشورهایی که رفته کمی بوی تکرار گرفته و نشون میده منصور ضابطیان کلا خوشش نمیاد خیس بشه.

از نقاط قوت این کتاب توضیحی هست که نویسنده درباره برخی واژه ها و مکانها می ده و از اون مهمتر اینکه درباره عجایبی که در جاهای مختلف دیده سعی کرده بیشترین اطلاعات رو به خواننده منتقل کنه از وجه تسمیه برخی اسامی گرفته تا ماجراهای متفاوت برا یه رویداد.

به نظرم دلی ترین حرفهای ضابطیان تو این کتاب رو میشه تو صفحه ۱۰۰ این کتاب خوند، اونجایی که داره از دل گرفتگی هاش پشت پنجره ای دلپذیر در کلن آلمان حرف می زنه و میگه:

من دلم می گیرد وقتی می بینم مردمان خوزستان ،بزرگترین مصیبت دیدگان جنگی که همین آلمانها هم در آتش آن دمیدند ، نشسته بر تختی از ثروت ، کارونشان خشکیده و در غبارآلودگی و تشنگی به سرفه افتاده اند.

من دلم میگیرد وقتی در بوشهر می بینم آرزوی یک جوان تحصیل کرده پر از شور و استعداد این است که خود را به سراب دبی برساند.

من دلم می گیرد وقتی می بینم فرهنگ سرزمینم افتاده دست چند رقاص لس آنجلسی و چند میلیون ایرانی خارج از وطن بجای آنکه رابطه شان با زبان مادری از طریق شعر حافظ و سعدی باشد فارسی را با ترانه های مسوم زنده نگه می دارند.

من دلم می گیرد وقتی می بینم خطوط هوایی کشورم روز به روز دارد کهنه تر کثیف تر و زار و نزار تر می شود.

من دام می گیرد وقتی امروز صبح با صدای جاروی رفتگر پیر شهرداری کلن از خواب بیدار می شوم که میان جارو کشیدن دارد “الهه ناز” بنان می خواند.

من دلم می گیرد وقتی می بینم مامور کنترل پاسپورت آمستردام با ابخند به من خوشامد می گوید و با من خارجی شوخ طبعی می کند و اینجا در خاک خودم وقتی گذرنامه ام را به مامور کنترل فرودگاه می دهم حتی حاضر نیست سلامم را جواب دهد.

من اینجا در کنار راین وقتی به کرخه فکر می کنم دلم می گیرد.

نق نمی زنم ،غرغرو نیستم …. مرا ببخشید فقط دلم گرفته است.
۹۷/۱/۲۷


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۲۱۶
برچسب ها:
دیدگاه ها
ناشناس این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 29 فروردین 1397 - 9:01 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

عالیه

You cannot copy content of this page