تلخ است خیلی تلخ
شنیدن خبرهایی که مو را به تن آدم راست میکند.
ما معمولا بعد از خواندن یا شنیدن این خبرها کمی ناراحت میشویم. احتمالا غر میزنیم. قاتل را نفرین میکنیم و به زندگی عادی خود ادامه میدهیم.
به نظر میرسد کم کم در حال عادت کردن به شنیدن این خبرها هستیم. این خبرها را میشنویم اما انگار نه انگار.
ما زندگی خود را میکنیم و دیوانههای شهرهای بزرگ و کوچک هم کار خود را میکنند.
مردم به راحتی به خاطر یک اتفاق کوچک عصبانی میشوند و …
نمیشود انتظار داشت که دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم که جامعه بدون جرم و خلاف روزهای خود را شب و شبهای خود را روز کند.
بحرانهای اقتصادی و اجتماعی باعث شده است تا شرایط عادی نباشد. برخی از افراد جامعه به دلیل داشتن مشکلات عدیده به مثابه انباری هستند که با یک جرقه کوچک تبدیل به آتشی بزرگ میشوند.
ما عادت کردهایم برای مشکلات غصه بخوریم و آنها را تبدیل به قصه کنیم و برای هم شرح دهیم. همان روزهای اول همه از آن حرف میزنیم و بعد فراموش میکنیم تا حادثه بعدی.
مشکلات هستند تا وقتی ما دست روی دست گذاشتهایم. وقتی بارها این جنایات در کشور انجام میشود و نمایندگان مجلس، دولت، قوه قضاییه و … فکری عاجل به حال آن نمیکنند. وقتی فامیل سری به کودکان طلاق نمیزنند تا ببیند زندگی آنها چگونه است.
گویی بیشتر به جای اینکه دوست داشته باشیم مشکلات اجتماعی کشور حل شود، دوست داریم غصه بخوریم و اشک بریزیم تا حوادث بیایند و بروند و ما همچنان در حالت عادت کردن باشیم.
راستی ما که با این حادثه رگ گردنمان بیرون زده و فریاد وا مصبیتا سر می دهیم و شب و روز به فکر نحوه قصاص قاتل هستیم برای فرزندان خود چه میکنیم .
حس دوست داشتن ، حس عشق ، حس انسان دوستی را به آنها انتقال می دهیم ؟ یا فقط به فکر تامین مایحتاج مادی آنها هستیم . بچه های ما دین گریز شده اند آیا ما مقصر نیستیم ؟ آیا در وجود اکثر ما یک قاتل لو نرفته وجود ندارد ؟ چه به بچه هایمان می آموزیم ؟
رقابت ثروت و چشم و همچشمی تجمل گرایی .
اینکه از کودک تا بزرگ معیارشان پول شده و معنویت را در کتابهای ادیان تحریف شده می جویند .
به کجا چنین شتابان ؟!!!!
خدا همگی ما را به راه راست هدایت کند .
برای شادی روح جوان تازه درگذشته دیار مبارکه که قربانی نا آگاهی آدمی شده فاتحه مع الصلوات
محمود دهقانزاده
عالی بود…تلخ است خیلی تلخ 😔