نامه ای از زبان نوجوان دبیرستانی به وحشی بافقی

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
دوشنبه - 7 خرداد 1397

وحشی بافقی، ای شاعر پرآوازه ی دیار من سلام، حالت چطور است؟ حال من هم بد نیست، دلم میخواهد برای تو دلنوشته ای بنگارم و کمی درد دل کنم یعنی اصلا به فکرم هم نمی رسید روزی بخواهم برای تو نامه بنویسم نامه ای که باید صدکیلومتر را طی کند تا بر سر مزارت خوانده شود.

شنیده ام این روزها برخی از مسئولین شهر تصمیم گرفته اند مقبره ات را از شهر یزد به موطن خودت منتقل کنند من نمی دانم درکجای یزد مدفون هستی ،حرف و حدیث ها از این بابت زیاد است ولی این را میخواهم بگویم که تو اگر شاعر شهر من هستی پس چرا من شعری از دیوانت را از حفظ ندارم ؟ چرا از سعدی و حافظ و مولوی شعر هایی از بر دارم ولی ازاشعار تو به جز بیت : الهی سینه ای ده آتش افروز / در آن سینه دلی وان دل همه سوز چیزی نمیدانم؟ این را میدانی که هیچ گاه در دبیرستان های ما محفل ادبی با نام تو برگزار نشده است و هیچ معلم ادبیاتی وقتی وارد کلاس می شد خود را موظف نمیدانست که درسش را با بیتی از ابیات تو آغاز کند؟ صحبت از دیوان شد، خجالت می کشم بگویم که نمی دانم دیوانت چه موضوعاتی را در بر می گیرد؟ حتی نمیدانم که آن ،حاوی چندصفحه است؟ جدیدا پدرم برایم یک گوشی اندروید خریده است می دانی گوشی اندروید چیست؟ گوشی همان وسیله ی ارتباطی بسیار سریع است که تمام اطلاعات درست یا غلط را در یک لحظه از یک سوی جهان به یک سوی دیگر انتقال می دهد، گوشی همان چیزی است که از طریق آن، برای من از مخابرات و شرکت های تبلیغاتی روزی هزار جور پیام و پیامک می آید اما هیچ گاه از مخابرات شهر، بر حسب مناسبتی بیت شعری از دیوانت ارسال نمی شود. می گویند فن آوری چیز خوبی است اما از این راه و روش، فن بیان تو را و روح اشعار تو را برای ما آشنا نساختند.

ای شاعری که درحدود ۵۰۰سال پیش می زیستی همشهریان عادی تو ،حتی پنج بیت از اشعارت را از بر ندارند ولی تا دلت بخواهد رسانه های نوظهور مشتی هجویات در مغزشان فرو کرده اند.

نسل امروز ما مردمی هستند که در دنیای مجازی غرق در آمال مجازی هستند . یادم نمی رود چقدر معلم فیزیک، در کلاس درس، قانون اول و دوم وسوم نیوتن را برایمان شرح می داد و مثال می زد .

بین خودمان باشد بعداز این همه مثال ها من هنوز هم این قوانین را با هم قاطی می کنم ، کاش معلم ادبیات هم یک ذره از اهتمام معلم فیزیک را داشت و تلاش می کرد تا ما تعدادی از اشعار تو را به عنوان ادای دینی به شاعر شهرمان ،حفظ کنیم. می دانی ؟ اینجا همه به سهم خود مقصرند ولی هیچ کس از این بابت تقصیری به گردن نمیگیرد، نه اینکه مقصر مربوط به زمان حال باشد نه آن ها تقریبا از ۷۰-۶۰ سال پیش مقصرند از زمانی که سواد خواندن و نوشتن در این شهر رونق گرفت این را هم می خواهم به تو بگویم مادرم می گفت مادربزرگ آن زمان که به مکتب می رفت گلستان و بوستان را از بر بود و برحسب ذوق و قریحه ای که داشت فراخور هر موضوع، بیتی از سعدی می خواند و مثال ها و اندرزهایش را با شعر بیان می کرد ولی هیچ گاه خبری از اشعار تو نبود. حال که قرار بر این است که برگردی دلم می خواهد برگشتنت همراه باشد با برگشت ذوق و قریحه ی ادبی در میان کودکان ، نوجوانان ، جوانان و دختران که مادران آینده این خطه هستند دلم می خواهد سینه به سینه اشعارت در هر محفلی منتقل گردد ما تو را میخواهیم ما روح اشعار تو را می خواهیم ما نیاز به شناخت خودت داریم حتی اگر در شهری مدفون باشی که بی مهری هایشان نسبت به تو و نسبت به مقام والای ادبی تو نتوانست جایگاه تو را در میان دیگر شاعران بزرگ کشورم متزلزل کند .
دوستت دارم شاعر نام آوازه ای که هنوز اشعارت در شهرخودت آوازه ای ندارد.
بی بی الهه حسینی نسب


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۵۷
برچسب ها:

You cannot copy content of this page