حق گرفتنی است، برادر!
بافقیها از دیرباز از نگاه سرشار از بیعدالتی استانداران و مدیران کل استان نالان بودهاند؛ آنها معتقدند علیرغم استعداد بالای بافق برای استقرار انواع صنایع و با وجود قول و قرارهای بسیار، هیچ پروژه جدی در بافق به ثمر نرسیده است. این ادعا با چرخی کوتاهمدت در بافق قابل اثبات است، اما کنش این مردم در ازای این تبعیض آشکار چیزی جز لعن و نفرین مسببان آن نبوده است. سوال این است که آیا میتوان با این تاکتیک به نتیجه رسید؟ اصلا آیا خود ما در این میانه نقشی نداریم؟ آیا اگر ظلمی به ما شده است، نباید به خود تشر بزنیم؟
اختلاف بهاباد و اردکان بر سر معدن چادرملو –که پس از دستدرازی اردکانیها بر محدود جغرافیایی منطقه بهاباد شروع و در چند ماهه اخیر به اوج خود رسیده است- هم از این قاعده مستثنا نیست. بیعدالتی ناجوانمردانه در این مساله، باز فریاد مردم این خطه را بلند کرده است. ما البته همچون گذشته، رقیب را بانی همه مشکلات میدانیم و خود را مبرا از خطا. نکته قابلملاحظه در نوشتههایی که در این باره نوشته شده است (برای مثال، نوشته دوست گرانقدرم آقای قاسمزاده با عنوان “آب، تابش، عدالت”) در این است که نویسندگان این مقالات، آقای «تابش» نماینده مردم اردکان را عامل این بیعدالتی و ستم دانستهاند، در حالی که به نظر بنده، اتفاقا آقای تابش به عنوان نماینده اردکان کسی است که وظیفه خود را به درستی انجام داده است.
تصور کنید ما بازیکن تیم فوتبالی هستیم و رودرروی تیم دیگری در حال مسابقه. اگر مهاجم تیم حریف، به خوبی به وظیفه خود عمل کرده و بارها دروازه ما را باز کند، آیا ما باید این مهاجم را مقصر در باخت خود بدانیم؟ آیا مربی ما میتواند از تماشاچیان انتظار داشته باشد که دعا کنند تا مهاجم حریف دچار مشکلی شود تا دیگر نتواند به ما گل بزند؟ آیا ما نباید دروازهبان خود را آماده کرده و مهاجمی گلزن به استخدام خود درآوریم؟
مثال دیگری میزنم: فرض کنید جرمی صورت گرفته است. آیا میتوان از وکیل مجرم انتظار داشت با توجه به اعتراف مجرم به جرم، به جای دفاع از او، از فرد آسیبدیده دفاع کند و به دنبال احقاق حق او باشد؟ اگر این وکیل با هر ابزاری بتواند مانع از حبس مجرم شود، باید او را تقبیح کرد؟
واقعیت این است که با وجود همه تلاشها، حرکتها، شعارها و وعدههایی که در طی سالیان سال به مردم داده شده است، عدالت هنوز هم گوهر کمیابی است که نباید انتظار داشت دیگران آن را دودستی به ما تقدیم کنند. داستان عدالت، داستانی است که بهتر است آن را در میان شعر و نثر ادبا و شعرا رها کرد و به این واقعیت دنیای خود رسید که “حق دادنی نیست، گرفتنی است.”
ما میتوانیم «تابش» را مانند مهاجم تیم حریف در نظر بگیریم که هوادارانش از او انتظار گلهای بیشتر و بیشتر دارند و اگر اتفاقا گل نزند، قراردادش برای سال بعد تمدید نمیشود. میتوانیم او را وکلیلی در نظر بگیریم که وظیفه او دفاع از موکلش است و اتفاقا اگر از او دفاع نکند، حقالوکالهاش را دریافت نخواهد کرد.
تابش نماینده مردم اردکان است. اگر او برای گرفتن هر نوع امتیاز جدید برای شهرش تلاش نکند، مردم اردکان در دور بعد انتخابات، کسی را به جای او انتخاب میکنند که به جای او تلاش کند. مردم بافق و بهاباد هم بهتر است به جای تقبیح او، از مهاجم خود بخواهند که گل بزند، از وکیل خود بخواهند که از آنها دفاع کند و یادشان باشد که در روز سرنوشت کسی را پیشقراول سپاه خود قرار دهند که بجنگد، نه اینکه از سپاه حریف انتظار جوانمردی داشته باشد. حق گرفتنی است، برادر!
عباس عسکری
اقای عسکری سلام
متن جالبی بود ولی باید گفت :
1- مگه فدرت طلبی در نظام جمهوری اسلامی شایع هست که تابش با دست درازی به اراضی شهرستان های مجاور قدرت خود را ثابت نگه داره؟
2 – بنظر میرسه تابش با وسعت افزایی و دست اوردن منابع معدنی شهرها دیگر ، حس رقابت با شهری مانند یزد نداشته باشد؟
3- با تصرف چادرملو ، راه اندازی کارخانه گندله سازی (فکر کنم) ، نیروگاه خورشیدی ، کارخانه کاشی ، کارخانه شیشه سازی و تعداد زیادی گلخانه اونم هم واسه یه شهر نسبتا کوچک چه امکانات دیگری میخواهد که در دیگر شهرهای استان دارد؟