ببخشید كه به جا نیاوردم

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
سه‌شنبه - 9 اسفند 1390

 به این جملات دقت كنید: سلام آقا، خانم سلام. جناب سلام عرض كردیم. ببخشید. عذرخواهی می‌كنم با شما هستم.

به این پاسخ‌ها هم دقت كنید: (با اخم و سری پایین) بله، امرتون. بیرون اتاق منتظر باشید، صداتون می‌كنم. اجازه بفرمایید.

اگر با این جملات و با این پاسخ‌ها در پیچ و خم روند اداری و اجرایی و میان ابواب‌جمعی خدمت‌رسان به مردم در نهادها و سازمان‌های دولتی و خصوصی با ارباب‌رجوع این نهادها و سازمان‌ها و حتی برخی مراكز خدماتی و رفاهی (مغازه، رستوران و…) آشنا هستید ـ كه حتما آشنا هستید ـ ادامه این جمله‌ها را خودتان می‌توانید حدس بزنید.

می‌توانید حدس بزنید و تصور كنید و به یاد بیاورید كه دیروز و پریروز و روزهای قبل گذرتان به جایی افتاده و مجبور شده‌اید برای انجام كار خود عین عباراتی را كه در ابتدای این یادداشت آمد به كار ببرید.

می‌توانید برخورد و نحوه پاسخگویی آن كه را نیز پشت میزی نشسته و وظیفه‌اش پاسخگویی و خدمت‌رسانی به ارباب رجوع است، حدس بزنید.

او شما را نمی‌شناسد؛ اما انگار وظیفه‌اش را نیز نمی‌شناسد. انگار كه حتما باید شما را بشناسد یا سفارش شده باشید كه حتی به گرمی و درست جواب سلام بدهد.

قرار نبوده و نیست او كه شما را نمی‌شناسد ـ ولو كارتان را انجام دهد و به‌درستی از عهده وظیفه‌اش برآید ـ جواب سلام شما را ندهد.

قرار نبوده و نیست او كه در پیشخوان خدمت‌رسانی است، حتی وقتی شما سلام می‌كنید، سرش را بالا نیاورد و به شما نگاه هم نكند و در حالی كه می‌تواند با چند پرسش كوتاه از علت مراجعه شما سر در بیاورد و كارتان را راه بیندازد، به شما بگوید كه بیرون اتاق منتظر بمانید و خیال كند كه واقعا ارباب، اوست.

قرار نبوده و نیست كه وقتی پشت میزی قرار گرفته‌ایم، مراجعه‌كنندگانمان را نبینیم. قرار نبوده و نیست كه آنقدر در خودمان گرفتار شویم و آنقدر دیگران را نبینیم كه آن شخص كه او را ندیده‌ایم و گفته‌ایم پشت در بایست، مجبور شود مثلا: كارتش را از جیبش بیرون بكشد كه ما بفهمیم او هم برای خودش آدمی است و جایی دیگر پشت میزی دیگر می‌نشیند و چه‌بسا از ما هم بالاتر است و آن وقت، ما كه تا چند لحظه قبل به سلامش جواب هم نداده بودیم، تمام قد جلوی او بایستیم و بگوییم: بله، خواهش می‌كنم. بفرمایید قربان. شرمنده كه به‌جا نیاوردم.

قرار نبوده كه به احترام اربابان مراجعه‌كننده به ما، كه پشت میزنشین هستیم، برنخیزیم و جواب سلام هم حتی ندهیم، مگر این‌كه بفهمیم طرف كاره‌ای است یا دستش به جایی بند است و یا…

اما انگار بسیاری از ما عادت كرده‌ایم كه دیگران را بویژه وقتی ریش و قیچی دستمان است، نبینیم و احترامشان نكنیم.

خیلی از ما انگار عادت كرده‌ایم كه وقتی به جایی مراجعه می‌كنیم كه كارمان از پیش برود، خم به ابرویمان هم نیاوریم كه كسی جواب سلاممان را نمی‌دهد یا باید همین‌طور بی‌خود و بی‌جهت مدتی مدید پشت در اتاق یك كارگزار خدمت به مردم منتظر بمانیم و دم بر نیاوریم.

با خودمان می‌گوییم: جهنم و ضرر. بزار كارم راه بیفته، بد هم برخورد كرد كه كرد. جواب سلام هم نداد كه نداد.

شاید هم بگوییم: حالا دارم. بذار به موقعش حالت رو جا میارم. یعنی همانجا با خودمان قرار می‌گذاریم كه ما هم وقتی در جایی و پشت میزی نشستیم، همین‌گونه برخورد كنیم كه با ما برخورد كردند.

براستی چرا؟ كاش دست‌كم امروز كه این یادداشت كوتاه را می‌خوانیم، همه را به یك چشم ببینیم و احتراممان را و سلاممان را به مساوات بین همه تقسیم كنیم ؛ پیش از آن كه بفهمیم فلان مراجعه‌كننده برای خودش آدمی است

 

ناهید مظفری

 


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۵۶۳
برچسب ها:

You cannot copy content of this page