زبان های خسته ی تکرار و گوش های ناشنوای پنبه زار
زبان های خسته ی تکرار و گوش های ناشنوای پنبه زار
( نیم نگاهی به پیام های مردمی در نشریه های شهرمان )
بارها گفته ایم و اگر هزار بار دگر هم بگوییم ، انگار اصلا قرار نیست هیچ گوش شنوایی بدهکار حرف های من و تویی باشد که گویا فقط قرار است بگوییم و بنویسیم و درد دل کنیم و……. بی آن که حتی به نتیجه ی کار، خوش بین باشیم و یا کوچکترین امیدی به حل مسايل جاریِ پیرامونمان داشته باشیم .
البته ، دلمان هم هیچ وقت به این خوش نبوده و نیست که کسی دردی از این موجودِ مفلوک ِ مصیبت زده کم کند و یا سایه ی غمی را از روی دیوار آن محو نماید وقتی که آن کس نه می بیند ، نه می شنود و نه اصولا اهمیتی به این حرف ها می دهد چرا که به عقیده ی او ، همه ی این ها حرف است و حرف ، حرف می آورد و اگر بخواهی به همه ی این حرف ها توجه کنی و برای آن ها وقت بگذاری یقیناً از انجام امورِ مهم و جاری ، جا می مانی و برای این که از قافله ، جا نمانی ، بهتر و البته به عقل نزدیک تر آن است که دیگران را ، جا بگذاری .
الغرض ، منظور و مقصودِ نویسنده از نوشتن این چند خط که دردِ دل کهنه و البته فراموش نشده ای است و صد البته از یاد نرفتنی ، ستون مربوط به پیام های مردمی در نشریه های شهرمان است که همیشه در حسرت حتی یک جوابِ کوتاه و نیم خطی از سوی مسؤلین امر ، سوخته و چیزی نمانده که مثلِ دلِ مردمانش خاکستر شود . پیام های مردمی که دربرگیرنده ی کمترین خواسته های اهالی و ساکنین کوچه و خیابان های آشنای همین شهر است نه آدم های فضایی و موجودات فرازمینی که متعلق به سیاره های دوردست و ناشناحته اند .
به هر حال ، با توجه به همه ی این صحبت ها ، این گونه به نظر می رسد که اگر پیگیری لازم از سوی مسؤلین شهر در مورد مسایل مطرح شده ی شهروندان ، کمتر صورت گرفته و یا می گیرد لااقل بهتر است که این آقایان ، کمی رنج و سختی را بر خود روا داشته و نسبت به درجِ جواب هایی هر چند کوتاه و مختصر در همین نشریات ، قبولِ زحمت نمایند تا مَردمان ، لااقل دلخوش به این باشند که مسؤلین ، خواسته های آن ها را رؤیت کرده و احتمالا در فکرِ تحقق بخشیدن آن ها می باشند .
( مسلماً نگاه ِمثبت اندیش ما، وادارمان می کند که فکر کنیم مَردم بهانه نیستند ).
جلیل زعیمیان بافقی
عمو رو دیوار کی یادگاری می نویسی وقتی گوش شنوایی نیست