آرزو دارم…
آرزودارم….
آرزو دارم روزی بیاید که شهرم را همه ایرانیان بلکه جهانیان بشناسند اما نه فقط با نام معادنش بلکه از نام مردمان غیور و پرآوازه اش.
آرزو دارم روزی بیاید که شهرم سهم خود را ازثروتش دریافت کند.وقتی درمسیر یزد-بافق تریلیها را می بینم که ثروت شهرم را بار زده اند و می برند آرزو می کنم برایمان آبادانی به ارمغان بیاورند.
آرزو دارم همشهریان لایق، شهرم را اداره کنند و تعاملشان توسعه بافق را رقم زند.
آرزو دارم به اندازهای که هموطنانم از معادن شهرم سهم دارند مردم شهرم از امکانات سهم داشته باشند و به ازای سرطانی که از معدن می گیرند به فکر درمانشان در بافق باشند و در شهرم بیمارستان و مراکز درمانی خاص و مجهز داشته باشیم .
آرزو دارم به اندازه ای که مردمم گرما و گرد وخاک را تحمل می کنند پارک و سینما و باشگاههای ورزشی و تفریحات سالم داشته باشند.
آرزو دارم شهرم محل رفت ترانزیت مواد افیونی نباشد و به اندازه ای که جوانان شهرم در معرض این خطر بزرگ هستند برایشان زمینه کار و اشتغال فراهم باشد.
آرزوهایم بسیار است اما…
عباس یزدانی
عباس جان واقعاً حرف دل ما را زدی