جمله اینها باد اندرمَشک بود // ای برادر هر چه گفتم کشک بود

دسته: فرهنگی، هنری، مذهبی
۱۰ دیدگاه
دوشنبه - 23 اردیبهشت 1392

پس از خلع ید محمدی از دبیر اجرایی کنگره وحشی بافقی و تغییر زمان برگزاری این کنگره ،این شاعر متخلص به کویر مصاحبه ای خیالی نموده با کمال الدین وحشی بافقی و در آن فضای وهم آلود از زبان شاعر نغز پرداز بافقی به  فرماندار و شرکت سنگ آهن و رئیس اداره ارشاد این شهرستان  و عدم توانایی بافق در برگزاری کنگره به گونه ای تاخته که اگر کسی نداند حداقل وحشی بافقی می داند دعوا سر پوستین ملاست نه غم تعویق کنگره. البته محمدی سیاست به خرج داده و با تعریف و تمجید از مردم و  امام جمعه محترم بافق راه گریزی از انتقادات پی گیرانه برای خود باز گذاشته که مشخص نیست براستی تعریفهایش از سر صداقت است یا….

«بافق فردا» ضمن درج مصاحبه آقای محمدی با وحشی بافقی انتظار داردفرماندار،مدیرعامل شرکت سنگ آهن و رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی با ارسال نظر،خبر و یا تشکیل جلسه مصاحبه ای حقیقی نظر خود را به سمع و نظر خوانندگان عزیز برسانند.

………………………………………….

وحشی بافقی بر روی صندلی داغ !! مصاحبه ی محمدی /کویر/ با مولانا وحشی اندر حال وهوای کنگره ی ایشان

 

یزدفردا :◌ استاد سلام. حضرتعالی از مفاخر بزرگ ادب و فرهنگ ایران اسلامی هستید و ما به وجود شما افتخار می کنیم. اخیراً شنیده شده خاطرتان از به تأخیر افتادن کنگره بیش از پیش پریشان است و قصه بی سر و سامانیتان افزون شده، خدمت رسیدیم که جویای احوالات شویم.
وحشی:
 بنام چاشنی بخش زبانها                      حلاوت سنج معنی در بیانها
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست                       کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
◌ محمدی: هنوزم که هنوز است ظاهراً زخم های نهانی دارید و دردهای پنهانی. چرا؟
وحشی:
دردم نهفته به زطبیبان مدعی……
 زخم من به نشود زحمت بیهوده مکش//   چاره وصل است، طبیبا؛ چه نهی مرحم را؟
◌ محمدی: قاعدتاً باید به وصال رسیده باشید و فارغ از هیاهوی دنیا خوش باشید.
در عشق اگر بادیه ای چند کنی طی   //          بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
◌ محمدی: الان به چه کاری و چه حالی مشغولید؟
ما گوشه نشینان خرابات الستیم         //          تا بوی میی هست در این میکده مستیم
◌ محمدی: در شعر تقسیم ارث معلوم است که شما زرنگ بوده اید  و استر چموش و غوچ شاخ زن و دیک لب شکسته وغیره را همه برداشته اید. پس چرا اینهمه غم و تنگدستی در اشعارتان پیداست؟
وحشی:   جمله اینها باد اندرمَشک بود            //                      ای برادر هر چه گفتم کشک بود
هر چه گفتم جز خیالی خوش نبود                   //          آنچه ما را ماند سیل اشک بود
◌ محمدی: حکّام و بزرگان بافق کمکی به شما نکردند؟
وحشی:   در اظهار انعام حکام بافق                سخن بر لب و گریه ام در گلوست
◌ محمدی:متاسف شدم استاد، برویم سر اصل موضوع و آن اینکه خدا شاهد است من و دوستانم حدود شش ماه کار و تلاش کردیم، کتابها آماده کردیم و هیأت علمی تشکیل دادیم و به همه بلاد فراخوان دادیم و بیش از 400 مقاله در مورد شما آمد، مصاحبه ها کردیم دفتری در شان شما گرفتیم وخلاصه کوتاهی نکردیم؛ نمی دانیم چرا والیان وحکام بافق با ما بی معرفتی کردند؟
وحشی:
 صحبت حکام ظلمت شب یلداست                نور ز خورشید جوی بو که برآید
◌ محمدی: بعد از شش ماه کار بدون حضور ما و بدون ذره ای تشکر کار کنگره را بین خود تقسیم کردند؛ نظر شما چیست؟
وحشی: عمر عزیز خود منما صرف دیگران //حیف طلا که خرج مطلا کند کسی
فکر کنم: حالی درون پرده بسی فتنه میرود           تا آن زمان که پرده بر افتد چه ها کنند
◌ محمدی: استاد پس می فرمایید غصه نخوریم و رها کنیم این کنگره را؟
وحشی:  بله،،  نبود گوهر یکدانه ای در این دریا                                  وگرنه چون صدف آغوش می گشودم من
◌ محمدی: جناب وحشی نمی دانید چطوردر ابتدا همه جمع شدند و کار را به ما محول کردند…و چقدر از ما تعریف وتشویق کردند!
وحشی:   سست عهد و سرد مهرند این رفیقان همچو گل             ضایع آن عمری که با این سست عهدان سر کنی
◌ محمدی: استاد حالا ، انشاء الله بافقی ها کنگره خوبی برای شما برگزار می کنند.اگر در این سیر پرسرعت تعویض والی مشکلی پیش نیاید.
وحشی: زمین شوره سنبل بر نیارد                  بر او تخم عمل ضایع مگردان
◌ محمدی: بی وفایی نفرمایید؛ والی جدید بافق مدیریت را در دست گرفته اند و امید فراوان است که کنگره ای نیکو در مهرماه برگزار کنند.
وحشی:   ای بی وفا برو که در این عهدهای سست        نی اندک اعتماد که هیچ اعتماد نیست
◌ محمدی: استاد ، دبیر اجرایی جدید یک خانم محلی و بومی هستند و جای خوشبختی است.
وحشی:   تکیه کردم بر وفای او غلط کردم غلط                        باختم جان در هوای او غلط کردم غلط
همچو وحشی رفت جانم در هوایش حیف، حیف                      خو گرفتم با جفای او غلط کردم غلط
◌ محمدی: حاکمان سنگ آهن محترم چه ؟با آنهمه مکنت ودولت غوغا خواهند فرمود
وحشی: از تنگی چشم فیل معلومم شد                        آنان که غنی ترند، محتاج ترند
◌ محمدی: اینطوز نفرمایید آقایان کارهای عظیم تری از این کنگره انجام داده اند. خیلی ها هم برای پولشان به آنها باج می دهند.
وحشی:   رو رو که وحشی آنچه کشید از تو سست عهد              ما را به خاطر است تو را گر به یاد نیست
معرفت نیست در این معرفت آموختگان          //          ای خوشا دولت دیدار دل افروختگان
◌ محمدی: می گویند روابط عمومیشان یک تنه خودش سنگ آهنه…
وحشی:   دلم را بود از آن پیمان گسل، امید یاری ها//                به نومیدی کشید آخر همه امیدواری ها
◌ محمدی: وحشی جان بیایید با هم برویم به دفتر ایشان صحبت کنیم. از پیش قضاوت مکنید!
وحشی: ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم    // امید ز هر کس که بریدیم بریدیم
◌ محمدی: استاد اینها که می فرمایید مردم بافق فکر می کنند با آنها بدید ؛ در صورتی که مردمی به این خوبی و نجیبی و مهربانی و مؤمنی  ندیده ام.
وحشی:   مردم بافق بحر پر گهرند     //          از خلایق به مهر و عشق سرند
از گرانقدری و دل انگیزی    //          به ز مرجان و لعل و سیم و زرند
دین به دنیای دیگران ندهند  //          صاحب فضل و طالب هنرند
◌ محمدی:آفرین استادچه زیبا وبجا. مستحضرید که امام جمعه ادیب و پرطراوتی هم دارند. واقعاً من خدمت ایشان ارادت فراوان دارم؛دریایی هستند در کویر.
وحشی:  سرش سبز بادا که نخلی چو او نیست              در این چارباغی که خوانندش ارکان
◌ محمدی: بله استاد.  حافظ هم می گویند: گر انگشت سلیمانی نباشد                چه خاصیت دهد نقش نگینی
وحشی:    من این سادات شیدا می شناسم                   من این سرو دل آرا می شناسم
◌ محمدی: استاد شما صلاح می دانید بنده با این وضع متلاشی! ببخشید، متلاطم فرهنگ، همایش دیگری را دنبال کنم، اصلاً این کارها عاقلانه است؟
وحشی:      به که مشغول به این شغل نسازی خود را
            این نه کاری است، مبادا که ببازی خود را
می شوی شهره به این فرقه هم آواز مباش
            غافل از لعب حریفان دغا باز مباش
◌ محمدی:  استاد خیلی به شما درد سر ندهم. سوالات پایانی است. سرانجام کنگره را چطور پیش بینی می کنید؟
وحشی:    من این نهال ندانم که گل برآرد و بر/                       رها کنند من خون جگر اگر بهتر
◌ محمدی: پیامی به دبیر محترم همایش جناب آقای عبدالحسینی  که واقعا نجیب ومهربانند اگر دارید بفرمایید.
وحشی: اولا به ایشان بفرمایید:
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی                                عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
ثانیاً بگویید:
وفا آموختی از ما به کار دیگران کردی                       ربودی گوهری از ما نثار دیگران کردی
◌ محمدی: ولی استاد من ایشان را آدمی سالم و بی ریا می بینم و ارادت دارم.
وحشی: گوهرش پاک است گاهی مصلحت //              بر رخ آیینه اش ریزد  غبار
*محمدی:معاون فرهنگیشان واقعا گل است
وحشی:  یک گل خندان ندیدم من که بر گردش نبود//اشک شبنم ،ناله بلبل،فغان باغبان
◌ محمدی: راستی شورای علمی هم به ریاست جناب آقای دکتر ملک ثابت و یارانشان خیلی زحمت کشیده اند و مقالات بسیار خوبی برای شما آماده کرده اند. پیامی اگر دارید برسانم.
وحشی:ضمن تشکر.
 بگو ای کاش در دانشگه یزد            //          همایش را به پایان می رساندی
مرا عشاق، دانشگاهیانند      //          بر آنان دانش ما می فشاندی
پیاپی باده ی عرفان ما را     //          بدان لب تشنه کامان می چشاندی
◌ محمدی: استاد تشکراز فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. در پایان نصیحتی هم اگر از شما داشته باشیم به یادگار می بریم.
وحشی: اولاً:
حاش لله که وفای تو فراموش کنم                 سخن مصلحت آمیز کسان گوش کنم
ثانیا:از خداوند سینه ای آتش افروز،دلی وان دل همه سوز برایتان آرزومندم

◌ محمدی: استاد تشکر و تقدیر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید. برای شما در بهشت برین روزگاری قرین با وصال یار و فارغ از پریشانی و آزار اغیار و دور از والیان سنگی و رنگی و آهنی و کم اعتبار آرزو می کنیم.


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۰۸
برچسب ها:
دیدگاه ها
حسيني این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 9:53 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

همه مي دانيم محمدي و شركتش فقط براي پر كردن كيسه هاشان قدم جلو گذاشتند.

س.الف.رضوی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 10:29 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

با وجود احترامی که به آقای محمد ی قایلم اما سطور بالا را نشانه ای از حرص وآز دیدم که اندک نشانه ای از دلواپسی برای برگزاری کنگره وحشی نبود… نمی دانم چرا بی هیچ مناقشه ای ذهنم به مثل زیر افتاد از وحشی بافقی که می سراید :
می رسم از راه و دارم استری، کز باب جوع
قوّت دندان ندارد ، ورنه قنطر می خورد
حرص ِ کاهش هست، تا حدی که گر بگذارمش
کهگل دیوار این ده را سراسر می خورد

موفق باشید

موسوی ع ر این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 11:29 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

من محمدی را می شناسم وقتی بدون دلیل اینطوری شخصیتش را ضایع میکنند این طنز چیزی مهم نیست.پول هم بدانید در فرهنگ نیست در دلالی هاست که این بیچاره بلد نیست.این کارها عاشقانه است.بیشترین تقصیر هم گردن ارشاد یزد است نه مردم ومسیولان بافق که بی خبرش بدون دلیل واطلاع کنارش گذاشتند .اینهم بگم منهم با او مدتی بودم حالا نیستم خیلی ساده است بهتره بره درس بده

علی رضا فتاحی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 11:32 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

ولی خودمونم خیلی هنریوزیبا نوشته دمش گرم .ارادتم بیشتر شد

تشکری این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 12:01 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

بد نیست علت برگزار نشدن و مرتب به تعویق افتادن کنگره وحشی در طول این سالها مشخص بشه!!!! شاید عده ای به خود بیایند و دست از مسایل حاشیه ای بردارند…
ولی بقول فتاحی خداییش ایده قشنگی بوده

حسن زاده این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 1:59 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

ضمن تشکر و قدردانی از همه کسانی که بهر نحو تلاش کرده اند ، بنا نداریم به مصداق کلام وحی جوابی به این سخنان که کلمه حق یراد بها الباطل است بدهم که فرموده اند : و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً ، والله ولی المؤمنین

حسن این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 3:28 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

جناب حسن زاده. آيات قرآن زيادي داريم كه خود جناب وحشي هم اشعارش را تحت تأثير اون آيات سروده. بهتر نيست بجاي اينكه ديگران را جاهل بخونيم كمي بيشتر در مورد عملكرد وكارهاي خودمون فكر كنيم!

وحشی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 7:20 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

… برای خودنمایی بنده خدای محمدی را خلع ید کرد برگزاری خوب کنگره به تجربه است نه مطرح کر دن خود خودتون رو جمع کنید

بافقی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 8:16 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

باید در برابر حرف حق سکوت کرد

shirin این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 - 8:17 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

ای وای تا کی می خواهند آبروی بافق را به بازی بگیرند

You cannot copy content of this page