احمدی نژاد با بافق چه کرد (2)
اگر فرمانداران را بالاترین مقام های سیاسی و نماد هر دولت در شهر بدانیم در دولت هشت ساله احمدی نژاد 5 فرماندار سکاندار اجرای وعده های رئیس جمهور در بافق بودند. اولین اشتباه برای دولت عدالت از همین جا آغاز شد. تعدد فرمانداران نشان از بی برنامگی دولت و استان برای چگونگی برآورده کردن خواست های عمومی بود. عمر کوتاه مدیریت فرمانداران احمدی نژاد در بافق، این دولت را در دستیابی به شعارهایش در بافق ناکام گذاشت. اگرچه توانائی های آنان هم در حدی نبود که بتوانند با انبوه درخواست های برزمین مانده مردم دست و پنجه نرم کنندو بدنه اجتماعی خود را سازماندهی کنند. فرماندار اول که عملاً و علناً با دولت احمدی نژاد و دار و دسته اش مخالف بود و چند ماهی گذشت تا حتی رفتنش حل شود. فرماندار بعدی نیز بسرعت درگیر مسائل اختلاف افکن شد. نمی شد دولت احمدی نژاد باشد و اداره ها و مخصوصاً شرکت سنگ آهن به همان سبک و سیاق دولت اصلاحات اداره شود. درگیرها شروع و با جابجایی در مدیریت برخی اداره ها و بخصوص دو مرکز عمده یعنی دانشگاه آزاد و شرکت سنگ آهن، به پایان رسید. این مسئله را می توان در یک سطح کلی تر کشوری هم تحلیل کرد. یعنی به درگیرهای جناحی که در سطح ملی برای تسط بر نهادهای زیرنظر رقیب احمدی نژاد در جریان بود. و همچنین نیاز دولت به تسط بر مجموعه های درآمدزای معدنی.
مشکل عمده در این زمان این بود که در بافق هنوز هیچ کس بصورت رسمی از جناح احمدی نژاد با اعتقاد به رسم و آئین او بر مسند ننشسته بود. فرماندار وقت، هیچ سابقه ای در همراهی با جناح احمدی نژاد نداشت. او یک اصولگرای سنتی بود و با همراهان احمدی نژاد، نمی توانست تجانس کامل فکری داشته باشد. هرچند اهل دوندگی و پیگیری بود.
اما مهمترین مسئله سیاسی در زمان سومین فرماندار احمدی نژاد رخ داد. جدایی بهاباد از بافق. جالب است که دامنه این تغییر تا همین انتخابات سال 92 هم کشیده شد و مردم برخی از آبادی های منفصل شده از بافق، هنوز حرف و حدیث دارند. علاوه بر آنکه نوع الحاق بعضی آبادی ها به بهاباد هم جای سوال دارد و در آینده هم محل پرسش و حتی اختلاف خواهد بود. آنچنان که نقل است مماشاتی برای شهرستان شدن بهاباد شده است و مهمتر از آن واقع شدن یک مرکز اقتصادی در دایره این مرز جغرافیایی سیاسی، می تواند مسئله ساز شود.
دومین موضوع مهم سیاسی در هشت سال دولت احمدی نژاد، حوادث اردیبهشت سال 90 بافق است که همزمان با روی کارآمدن چهارمین فرماندار این دولت هم هست. در علل و انگیزه های این حرکت عوامل مختلفی دست داشتند. به نظر من مهمترین دلیل، عدم توجه به خواست های حداقلی مردم در شش سال اول دولت، عامل برانگیختگی کارکنان شرکت سنگ آهن شد. تبلور و نمود عینی این برافروختگی هم با درخواست برای نصب مدیری بومی خودش را نشان داد. تعلل بیش از شش ماه دولت برای انتصاب یک نفر مدیر برای شرکت بزرگ سنگ آهن، نشان از بی توجهی دولت و استان به خواست عمومی بود.
تنش از مراحل بسیار ساده ای شروع و با کم اهمیت دانستن موضوع از سوی استان، به مراحل بالاتری رسید و سرانجام با حضور نیروهای امنیتی ویژه، وارد مرحله خطرناک خود شد. عدم مدیریت صحیح بحران کار را پیچیده تر کرد. دو شب درگیری و خسارت ها و تالم های روحی و جسمی زیاد، نتیجه این سوء مدیریت شد. با انتصاب مدیر بومی مسائل از حالت بحران خارج شد اما من معتقدم تغییراتی که در نوع نگاه مسئولان بالادستی به وجود آمد در آینده بافق، اثرها خواهد داشت. (برای نمونه همین الان در راه آهن بافق،بعضی تغییرات سوال برانگیز رخ داده است).از آن سو نیز نیروهای جدیدی در شهرستان پدیدار شده و نضج گرفتند و تفکرات تازه ای در بین جوانها ایجاد شد که در اولین قدم، خودش را در شورای چهارم بافق نشان داده و هنوز برای قضاوت در این زمینه زود است.
درهر صورت و در یک برداشت کلی دولت احمدی نژاد در زمان هشت ساله فرصت خود، نتوانست از بسیج عمومی که به نفع او در بافق ایجاد شد به خوبی استفاده و بهره برداری کند. دوره او برای بافق همراه با تنشها و درگیرهایی بود. او که رای و نظر اکثریت مردم بافق را با خود داشت، به تدریج با رفتار ناصحیح خود، اعتماد مردم را از دست داد. انتقادها شدت گرفت. استان و مدیریت آن نیز نتوانست در تغییر نگاه مردم، اثری داشته باشد.
ادامه دارد…..
محمد علی پورفلاح
حالا صبر كنيد ببينيد روحاني چكار خواهد كرد بايد مديران خودمون بخواهند