از 18 سپتامبر 1982 تا 18 مرداد 1388
چقدر زود تاریخ تکرار می شود . بیست و هشت سال پیش آن زمان که من و دوستانم جوان نوزده ساله یک سال کمتر یا بیشتر سن داشتیم سرخوش از احساسات پاک جوانی در کوچه باغهای روستای خوسف ٰ بشکان و روستاهای بیدان پنج و دشتیخان و…قدم می زدیم باور مان نمی شد روزگاری برسد سر زمین آباء و اجدادی مااسیر سنت شاهان قاجاردرمیهن بخشی شودآن هم توسط مسئولانی ( بخوانیم حکمران نالایق) هرگز به ذهن هیچ کدام از مردم این روستاها خطور نمی کرد که روزگاری زنده باشند وظلمی این گونه برآنها روا داشته شود آن هم در دولتی که ادعای مهرورزی و عدالت محوری داشت چقدر زشت است دولتمردان دولت دهم به قول مولا علی بن ابیطالب کوخی را ویران کنند تا کاخی را آباد سازند آقایانی که سرمست از غرور فر یبکاری و اغفال مسئولین بافقی در سال 88 هستید و با ریشخند و تمسخر می گوئید فلانی را راحت فریب دادم تا امضایش را بگیرم و همچون صیادی با تکبر پا بر لاشه ی آهوی بی دفاعی گذاشتید چند ثانیه به این بیت از ملک الشعرای بهار فکرکنید ( گر شد از جورشما خانه ی موری ویران *** خانه ی خویش محال است که آباد کنی ) آقایی که باورت نمی شود خدایی هست ظلم فقط این نیست که کسی را کتک بزنی لحظاتی می رسد که بزرگترین ظلم سکوت باشد یادت نرود همیشه چرخ روز گار بر وفق مرادت نمی چرخد امشب که می خوابی به این ابیات صائب تبریزی کمی فکر کن
ایدل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن
از نسیمی دفتر ایام برهم میخورد
از ورقگردانی لیل و نهار اندیشه کن
زخم میباشد گران شمشیر لنگردار را
زینهار از دشمنان بردبار اندیشه کن
روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام
چون شود لبریز جامت از خمار اندیشه کن
پشه با شبزندهداری خون مردم میخورد
زینهار از زاهدشبزندهدار اندیشه کن
»از 18 سپتامبر سال1982 که نیروهای فالانژ لبنانی تحت رهبری ایلی حبیقه به روستاهای صبر ا و شتیلا حمله کردند و هزاران نفر را قتل عام نمودند تا 18 مرداد 1388 که شیوخ شهرستان بافق همانانیکه باید جانشان را می دادند تا از سرزمینشان حفاظت کنند برای ماندن چند روز بیشتربر صندلی ریاست 35 روستای ییلاقی به ثمن بخس در سقیفه ی بنی ساعده ی دیگری بنام فرمانداری بافق و استانداری یزد و بدون اطلاع مردم روستای بشکان و خوسف و سی و سه روستا ی دیگر را به بهاباد فروختند و چه ارزان فروختند و الان همان خریداران به تمسخر می گویند اگر مسئولان بافق شما راقبول داشتند واگذار نمی کردند ( عین جواب دوستان بهابادی در هفته نامه امین چاپ و موجود می باشد ) اگر چه این حرف از روی دشمنی هم باشد سخن به حقی است و حرف درست را حتی اگر از دشمنت هم باشد باید بپذیری دوستان عزیز به ظاهر فاتح .روزگار می گذارد جنگ ها و جدل ها تمام می شود صید مرده فراموش می شود (اگر مانند d19 روزی در حسرت نمانید ) و صیاد هم خواهد مرد آنچه می ماند خاطره تلخ ظلم و ستم .آقایان اعضای امضاء کننده قرارداد ننگین ترکمانچای دوم چرا رعیت خود را فروختید ؟اگر در 18 سپتامبر 1982 فالانژیست های لبنانی به رهبری ایلی حبیقه با اطلاع قبلی و به بهانه ترور بشیر جمیل رئیس جمهور لبنان به صبرا و شتیلا حمله کرد ند نمی دانم مردم 35روستاهای بخشیده شده از بافق به بهاباد چه گناهی کرده بودندکه می بایست به اجبار تحت قیمومیت بهاباد باشند آقای … ما مردم این روستا ها چه گناهی کردیم بودیم که باید از حق خود محروم شویم به اصل 33 قانون اساسی دقت کنید هیچکس را نمیتوان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقهاش ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور ساخت اطاله کلام نکنم ایمان دارم ظلم می میرد ما می مانیم هر چند به این باور رسیده ایم دیگر در این بافق فرزندی از تبار عبدالرضا خان و محمد تقی خان بافقی بافی نمانده است تا رگی بجنباند و از ناموس اقلیم دارالشجاعه بافق دفاع کند اما ما نه زر داریم نه زور و نه زعفران ولی دل در گرو خدا داریم و تا زنده ایم تن به ظلم نخواهیم داد
عباس ابراهیمی خوسفی
مسئولین
.مابهابادرانمیخواهیم