با کاروان نور

دسته: فرهنگی، هنری، مذهبی , مقالات
بدون دیدگاه
دوشنبه - 22 مهر 1392

ولایتش را بر آسمانها و زمین عرضه کرده اند. باید از اولین هایی باشم که ندایش را لبیک می گویند. نسیم را کمک می گیرم ، دامن بوته ای در گوشه ای از بیابان را به سمت امام مهربانی ها ترک می کنم.

باید سرعت بگیرم . در بین راه از قاصدکی شنیدم که آقا در جواب فرماندارمدینه که بیعت با یزید بن معاویه را از او خواسته بود ، فرموده بودند “مِثْلي لايُبايِعُ مِثْلَهُ وَ لکِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ اَيُّنا اَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَ الْبَيْعَةِ” چگونه مثل من، با مثل او بيعت کند؟! لكن ما صبح مى‌‌‌كنيم و شما نيز صبح مى‌‌‌كنيد، ما انتظار مى‌‌‌كشيم و شما نيز انتظار بكشيد تا در آينده روشن شود كدام يك از ما به جانشينى رسول خدا(ص) و بيعت مردم با او سزاوارتريم! آقایم چه زیبا با جمله ای نگاه مرا به آینده معطوف می کند . یادم افتاد از آن آیه نور که ” ألیسَ الصُبحُ بِقَریب “

 اکنون 7 روز از ماه حاجیان گذشته است ،به حریم امن الهی نزدیک می شوم و وجودش را احساس می کنم . این را از عطر دل انگیزی که فضا را معطر کرده است می فهمم . الله اکبر از این خورشید نور ، از این کلام نورانی . نورٌ عَلی نور است اینجا در ازدحام ظلمت ها!

-“آگاه باشيد كه هريك از شما كه حاضر است در راه ما از خون خويش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار كند آماده حركت با ما باشد كه من صبح حركت خواهم كرد، ان شاء الله.” شرط حرکت و همراهی

مولای من! این قاصدک حریمتان را نیز اذن حرکت داده اید ؟  دوست ندارم بیرون از کاروانتان باشم و نظاره گر. می خواهم همراهتان باشم . بهره ها ببرم از این خورشید نور و همراه شوم با سفینه نجات تو . آقا جان راهم می دهی؟

با لبخند امام ، نسیمی وزیدن می گیرد و مرا بر دامان پر مهر و عطوفت خلیفه خدا می نشاند . خدا را شکر ، مولایم حسین مرا نیز جزئی از کاروانیان خویش به حساب آورده است. روز ترویه است لیکن ما با قافله سالارمان به سمت کوفه راه می افتیم…

 محمد حسین فیاض


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۱
برچسب ها:

You cannot copy content of this page