فرهنگ زمستانۀ مردم بافق

دسته: مقالات
۸ دیدگاه
دوشنبه - 16 دی 1392

00001

زمستان در اندیشۀ مردم :

       زمستان های سرد و سوزناک بافق ، سرمایی دارد سخت و تحمل برانداز . کویر همیشه به داشتن سرمای سوزان و کشنده مشهور بوده است . خوشبختانه مردم بافق توانسته اند با سختی شرایط ماندن در کویر کنار بیایند . امروزه زندگی در مناطق کویری با وجود امکانات پیشرفته آسان است ولی در گذشته ، مردم با کمترین امکانات و با مشکلاتی فراوان زمستان سرد را به بهار دلنشین متصل می نمودند . برگهای درختان که رو به سرخی و زردی می رفت ، نشانه های سرما و زمستان پدیدار می گشت. کم کم مردم خود را آمادۀ پذیرایی از زمستان پر برف و باران می نمودند . در برخی مناطق ایران، از           گذشته های دور برای زمستان قصه هایی ساخته بودند که در آنها زمستان مظهر پلیدی و سیاهی معرفی می شد یا ننه سرمایی بود که در طول زمستان دامن پر برف و بوران خود را بر سر شهرها می تکاند و سرما را برای آنها سوغات می برد سپس بیدار می ماند تا نوبت آمدن عمو نوروز فرا برسد . مردم بافق این داستانها را شنیده بودند و به فرزندانشان انتقال              می دادند ولی در کنار آن عقایدی داشتند. داستانهایی که از خود ساخته یا از پدرانشان شنیده بودند . قصه های مرغ پا بلند ، کوکومئو (جغد) ، پلنگ و ریش بزی هر کدام به گونه ای بیانگر زمستان و راه و رسوم آن بود . با اینکه امروزه این                قصه های شیرین به فراموشی سپرده شده و جوانترها از آن آگاهی ندارند اما هنوز ریش سفیدان و پیران شهر ، روایت آنها را به خاطر خویش می آورند .

      در اندیشۀ پاک مردم بافق ، زمستان و برف و بارش (باران) نشان دارندگی و بخشش بود . به دلیل آنکه این منطقۀ کویری همیشه با کم آبی روبرو بوده ، برف و باران را نعمت می دانستند و از آمدن آن شاد و خرسند می گشتند . سفیدی برف آنها را به وجد می آورد . همیشه به گونه ای از بارش برف و بوران شادمانی می کردند که انگار نخستین بار بود این پدیده ها را می دیدند . خوردن باران و برف را دوست داشتند و آن را مایه شادی و نشاط و باعث شفا می دانستند . با این حال شنیدن صدای تُنغر (رعدو برق) را نمی پسندیدند و آن را خوش یمن نمی دانستند . معتقد بودند در هنگام رعدو برق نباید لباس سفید بر تن داشت چون موجب برق گرفتگی و بدبختی انسان می شود . هنگام بارندگی در خانه می ماندند و خیس شدن زیر باران را دوست نداشتند . ولی اگر باریدن باران چندین روز طول می کشید ، اعتراضی نمی کردند رضایت خدا را در این زمینه         مد نظر قرار داده دست به سوی آسمان بلند می کردند و سپاس خدا را به جای می آوردند . اگر زمستان به نیمه  می رسید و از باران خبری نمی شد ، آن را دلیل گناه کار بودن مردم دانسته نماز باران به جای می آوردند .

    بارش سنگو (تگرگ) را برخی از مردم بسیار دوست داشتند . بعضی دیگر آن را خوب نمی دانستند و از ماندن زیر آن پرهیز می کردند . به طور کلی بارش را نشانۀ صاف شدن هوا ، از بین رفتن امراض ، سرسبزی و رضایت خداوند نسبت به مردم          می دانستند . هنگامی که ابرهای تیره و باران زا آسمان را می پوشاند و رعد و برق و باران شدید در می گرفت                      به گونه ای که لحظه ای همه جا تاریک می شد و کم کم روشنایی باز می آمد ، مردم می گفتند روز و شو (شب) شده و برخی بخصوص کودکان از آن واهمه داشتند .

    بافقیها تا اندازه ای باران را کافی می دانستند که آب در کوچه ها جاری نشود و از نوده ها (ناودان ها) سر نکند ( سرازیر نشود) . بارش تند را برای کشاورزی مناسب نمی دانستند . به طور کلی راضی بودند به رضای خداوند و خوشبختانه هنوز نیز همین گونه هستند .

پوشش مردم در زمستان :

        پیش از پایان رسیدن تابستان ، زنان در اندیشۀ زمستان بودند و برای همسر و فرزندانشان با نخ کاموا و پشم قالی لباسهای گرم می دوختند یا می بافتند . مردان جلیقه های پشمین یا قباهای بلندی که از پارچه های کلفت تهیه می شد           می پوشیدند وزیر دستارهایشان کلاه بر سر می گذاشتند . گیوه ها و کفش ها به ارسی ها و گالش های ساق بلند تبدیل           می گشت . برخی همان گیوه ها را می پوشیدند و دور ساق پایشان ساق بند می پیچیدند . بیشتر مردمی که در تابستان از پوشیدن جوراب پرهیز می کردند ، در سرما جوراب های بافتنی به پا داشتند ، تنبان های (شلوار) گشادشان تنگتر و ضخیم تر می شد و گاه دو شلوار با هم می پوشیدند . زنان پیرهن های بلند و چین دار داشتند با جلیقه های پشمین یا بلوزهایی که بر روی پیرهن می پوشیدند . بر سرشان چارقدهای (روسری ) ابریشمی بلندی داشتند که زیر گلو با سوزن (سنجاق) قفلی         بسته می شد . هنگام بیرون رفتن از خانه کیشی (چادر) بر سر می کشیدند . زنان سالخورده دور سرشان را با مندیل           می بستند . کودکان و نوجوانان پوششهایی داشتند همچون والدین خود .

زندگی مردم بافق در زمستان :

    مردم طول روز را به کارهای کشاورزی ، کار در معدن ، دامپروری و …… می گذراندند . سرمای شدید زمستان مانع          فعالیت های روزانۀ آنها نبود . عادت کرده بودند پیش از روشنایی خورشید سر از بالین بردارند و از خانه بیرون بروند و پس از تاریک شدن خورشید نزد خانواده شان باز گردند . رفت و آمدها در گذشته با خر و گاه اسب انجام می گرفت . مردم برای شبهای بلند زمستان برنامه های جالبی داشتند . با شروع فصل سرما ، در بزرگترین اتاقشان کرسی می بستند و با آن خود را گرم نگه می داشتند . ابتدا منقلی آماده می کردند کندۀ درخت و شاخه های خشکیده را می سوزاندند تا سرخ شود و با خاکستر روی آن را می پوشاندند . روی منقل میز کوچک آهنی می گذاشتند و بر آن لحافی بزرگ می انداختند . اعضاء خانواده و میهمانان گرد کرسی می نشستند و پاهایشان را زیر لحاف می کردند تا گرم شوند . اگر مهمان نداشتند ، زودتر می خوابیدند ولی با حضور مهمان تا پاسی از شب بیدار می ماندند و پذیرایی می کردند .

     روشنایی شب مردم فانوس ، لمپا یا چراغ موشو (چراغ کوچکی که نور بسیار کم و باریکی داشت)  بود . به طور معمول شبها یا اول صبح شلغم و زردک می پختند یا آش شلغم ، آش آرد یا آش توکی می خوردند . از میهمانانشان علاوه بر آش با پسته ، بادام کوهی، تنه (هسته) بوداده برخی میوه ها مثل زردآلو ، ترشو و پره (برگه زردآلو) و تخمه خیار (خربزه) پذیرایی         می کردند . اگر حیوانات خانگیشان کم بود آنها را در گوشه ای از اتاق محل سکونتشان نگه می داشتند تا از سرما در امان باشند . اتاقهای بافق سقفهای گنبدی داشت با سوراخی وسط آن در زمستان با پلاستیکی کلفت سوراخ را می پوشاندند تا سرما به درون نفوذ نکند . از سقف سبدی آویزان بود ، در آن گوشت قرار می دادند تا از دسترس گربه به دور باشد . همیشه کنار کرسی ، سبوی (کوزه) آبی بود برای رفع تشنگی و لاله ای (لیوان) کنار آن .

    شبها را نیز بیشتر مردم به کار اختصاص می دادند . مردها به همسرانشان کمک می کردند کنار کرسی جارو می بستند و بادبزن دسته می کردند یا کاموا می چیندند (می بافتند) .

     سرمای سخت زمستان با دورهم نشینی ها و دوستی ها به گرمایی بدل می شد گرم تر از هوای تیرماه . برف که می آمد ، بزرگترها با بیل به پشت بام می رفتند و برفها را از بامهای کاهگلی خود می زدودند . جوانان و کودکان در حیاط خانه شان آدم برفی درست می کردند . آدم برفی بچه بافقی ها از سر و بدن تشکیل می شد ، به جای چشم و بینی آنها حفره هایی با انگشت درست می کردند و اینگونه سرمای سخت زمستان را با گرمی و شادی سپری می نمودند .

سرمای سرد و سوزان با مهر وجودتان گرم و فروزان .

عالیه نقیب الذاکرین بافقی (مهرگان)


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۱۰
برچسب ها:
دیدگاه ها
فرزاد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 16 دی 1392 - 5:22 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

درود- عالی بود-لطفاً مآخذ مطالب فوق رادرج فرمائیدباتشکر

حسین یزدی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 16 دی 1392 - 6:55 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

انشالله با نگارش و گرد آوری فرهنگ مردم بافق ،کتابی دیگر به گنجینه فرهنگ پربار این دیار افزوده خواهد شد.

محمد علی فتاحی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 16 دی 1392 - 8:27 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

از سرکار خانم نقیب که این رسوم دیرین را بازگو کردند کمال تشکر را داریم

عباس ابراهیمی خوسفی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 16 دی 1392 - 10:00 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام خانم نقیب عالی بود منو به یاد قدیما انداختید

محمد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 17 دی 1392 - 11:22 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

بسیار زیباست
ممنون از شما خانم نقیب الذاکرین.

محمد حسام نصیرزاده این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 17 دی 1392 - 1:23 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام
خیلی زیبا بود…

مهدی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 18 دی 1392 - 11:00 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

مطلب زیبا یی بود نشانگر رسوم مردم ان سامان میباشدالبته این رسوم تغریبا مشترک است موفق باشید

ناشناس این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 25 دی 1392 - 8:20 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

خیلی خوب بود خانم نقیب تشکر

You cannot copy content of this page