چاله وسط خیابان مهدیه، جان نوزاد متولد نشده ای را ستاند
صحبتی با مسئولین شهرداری:
چاله وسط خیابان مهدیه، جان نوزاد متولد نشده ای را ستاند
این اتفاق مربوط به دقیقن یکماه پیش است. چندروزی بود که همکارم ناراحت و عصبانی به نظر می آمد. به خودم گفتم شاید مشکل شخصی دارد و دخالتی نکردم. ولی وقتی ادامه پیدا کرد و فهمیدم چندین بار برای رفتن به مطب پزشک، به یزد رفته، قفل سکوت را شکستم و جویای احوال خود و خانواده اش شدم. با ناراحتی گفت که : همسرم باردار بوده، دچار سانحه شده و فرزندمان را سقط کرده است. بسیار ناراحت شدم و قضیه سانحه را پرسیدم. با عصبانیت گفت: چند وقت پیش، شب هنگام، وقتی با ماشین، در خیابان مهدیه، عبور میکردم، در چاله ای افتادم. به دلیل عمق زیاد و شدت ضربه، فرزندمان را که منتظر بدنیا آمدنش بودیم، از دست دادیم.
جا خوردم! از وی خواستم تا به محل حادثه رفته و چاله مورد نظر را نشانم دهد. چاله مذکور، وسط خیابان قرار داشت، همان جایی که خیابان مهدیه تورفتگی دارد و مغازه های نانوایی و لبنیاتی و قصابی لطفی در این به اصطلاح پارکینگ واقع شده است. این چاله، که یک کنتور آب نیز در وسط آن قرار داشت، بدون هیچ علامت و هشداری رها شده بود و برای ماشینهایی که به باند تازه احداث خیابان مهدیه و یا پارکینگ مذکور قصد ورود داشتند، بسیار خطرناک می نمود.
متعجب شدم از اینهمه بی مبالاتی و بی دقتی مسئولین و مامورین شهرداری! کسی که این چاله را به امان خدا رها کرده و هیچ تابلو و یا هشداری در کنار آن قرار نداده است، آیا فکر نمی کرده که ممکن است اتفاقی نظیر این بیافتد؟ بدون شک، اگر جوانی که پدر و مادرش سالها برای بزرگ شدنش، خون دل خورده اند، با موتورسیکلت، درون این چاله می افتاد، دچار سانحه ای شدید می شد. آیا جان یک جوان موتورسوار یا فرزند زنی باردار، آنقدر بی اهمیت شده است که چنین مورد خطرناکی در وسط خیابان یک شهر، آنهم در پر رفت و آمدترین نقطه، به امان خدا رها شود؟
بی معطلی، عکسی از محل حادثه گرفتم و از وی خواستم با من به شهرداری بیاید و از مسئول مربوطه شکایت کند. پذیرفت. خوشبختانه، آقای شهردار، در دفتر کارش حضور داشت و توانستیم او را ببینیم. وقتی ماجرا را برایش بازگو کردیم، مهندس ناظر خیابان را صدا زد و از وی توضیح خواست. نکته قابل توجه در رفتار شهردار، احترام، متانت و برخورد موقر وی بود که به تجربه سالها حضور وی در شهرداری های تهران بر می گشت. اما چیزی که باعث ناراحتی بنده شد این بود که وی از وجود چنین چاله ای و اصولن از اینکه آیا فاز دوم خیابان مهدیه باز است و عبور و مرور در آن صورت میگیرد یا خیر، بی اطلاع بود. در صورتیکه بیش از چندین روز بود که ماشینها از باند دوم تردد می کردند و هیچ مانعی از طرف شهرداری قرار داده نشده بود که این تردد، راغیرقانونی بداند. از طریق عکسهای ماهواره ای گوگل، بدنبال محل حادثه می گشت که اندکی تعجب آور بود. مگر بافق، چقدر بزرگ است که نیاز به عکس های گوگل باشد؟ مهندس ناظر را توبیخ کرد و از همکار من، به دلیل اتفاقی که افتاده، عذرخواهی. اظهار داشت که شهرداری تا جاییکه بتواند خسارات وارده را جبران می کند. اما آیا مگر پرداخت هزینه های بیمارستان و پزشک و رفت و آمد به یزد، مرهم دردی می شود بر روح خسته و آزرده این خانواده؟ گفتم آیا جنابعالی از طرح ها و پروزهای شهر بازدید نمی کنید؟ در جواب بنده گفت که روزانه بیش از دو ساعت به این کار اختصاص نمی دهد. گفتم شهر بافق آنقدر کوچک است که در همین بازدید دو ساعته می تواند به تمام طرح های شهری بافق، نظری انداخت و به ظاهر هم که شده، از پیشرفت و مشکلات آن باخبر شد. انگار خیلی از جمله ام خوشش نیامد که گفت ما کارهای مهمتری هم داریم. به خودم گفتم مگر رسالت یک شهردار، رسیدگی به طرح های شهری نیست؟ آیا شهردار باید 6 ساعت از 8 ساعت کاری خود را در دفتر خود بنشیند و تنها دو ساعت به طرح های شهری رسیدگی کند؟ چگونه است که شهردار ما از مهندس ناظر می پرسد : مگر باند دوم خیابان مهدیه باز است؟ از بچه های شهرداری شنیده ام که شهردار جدید اوایل ورودش، حتی بعدازظهرها هم خانه نمی رفته و یکسره کار می کرده است!؟
در هر صورت همکارم در دادگاه بافق طرح شکایت از شهرداری کرد و بعد از گذشت یکماه از آن ماجرا و امدن کارشناسان مربوطه از یزد و پیگیری و پرداخت هزینه های مربوط به اعاده دادرسی و کارشناس و …پرونده در حال رسیدگی بوده و قصور شهرداری در این زمینه بنا به نظر کارشناس، محرز است.
نکته جالب اینکه بعد از ظهر همان روز مراجعه ما به شهرداری، دیدم که در خیابان مهدیه و در محل همان چاله مذکور، چندین بلوک سیمانی و بلوکهای هشدار، قرار داده شده است. به قول معروف نوشداری بعد از مرگ سهراب!
این مطلب را نوشتم تا همشهریهای عزیزم بدانند شاید بسیاری از ما این چاله را دیدیم و هنگامی که از کنار آن عبور کردیم، خدارا شکر کردیم که درون آن نیفتادیم. اما کسی از ما، برای برطرف کردن این خطر و یا اعتراض به وجود چنین مورد خطرناکی به شهرداری نرفت تا خدای ناکرده، اتفاقی برای یک عضو از خانواده خودمان، یک دوست، یک همکار، یک زن باردار و یا یک همشهری نیفتد. اینکه اتفاق بیفتد و کاری بکنیم، هنری نیست. علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. همیشه می گفته ام که برای هر سرعت گیری در هر کجای این شهر، می توان یاد و خاطره عزیزی را نقل کرد. تا همشهری خود را بر اثر تصادفی مرگبار از دست نداده و خانواده ای را داغدار نبودنش نکردیم، سرعتگیری نصب نشد. خوانندگان عزیز به راحتی می توانند هر سرعتگیری را در ورودی و یا خروجی میدانی و یا دوربرگردانی که می بینند، زمان احداث آن را بیاد بیاورند تا بدانند چند روز قبل از آنزمان عزیزی را در این محل از دست داده ایم. هر چند حافظه جمعی مردم، بسیار کوتاه مدت است.
از شهردار شهرمان نیز که با تعارف و تعریف بسیار اعضای شورای شهر از تجربیات چند ساله اش در شهرداری منطقه 12 تهران، توانست گوی سبقت را از نامزدهای قدر بومی برباید، انتظار بیشتری می رود. باید به گونه ای عمل نمود که شایعات مربوط به میزان بالای حقوق شهردار و تجهیز و مرمت هزینه بر خانه سازمانی وی در شهرک آهنشهر، را در پایان خدمتش “حلالش باد” بخوانیم.
سید امین رضوی
آقا سید امین
سلام
چند روزیست که دیدم خوب فعال شدی
شاید هم فعال بودی و من نمی دیدم بسیار خوشحال شدم
ضمنا این مطلبت بسیار جالب بود انشاء الله برای مسئولین تلنگری باشد د
زمانه ثابت کرده که اگر پیگیری کنیم جوابهای لازم را خواهیم گرفت
بازم ازت تشکر میکنم از اینکه به جمع دلسوزین شهرستان پیوستی
موفق باشی