هنر نزدِ ایرانیان است و بس . . .
صبا نامه
هنر نزدِ ایرانیان است و بس . . . (1)
* فقط یک راننده ی ایرانی می تواند ضمنِ رانندگی با سرعتِ غیرِ مجاز ، آن هم در جاده های غیرِ غیرِ مجاز ! و غیرِ غیرِ غیرِ استاندارد و با عرضِ کم و بدونِ علایمِ راهنمایی و رانندگیِ مناسب و اکثراً دو طرفه و بسیار بسیار خطرناک و . . و . . و . . . اقدام به پوست کردنِ پرتقال یا خیار کرده و ضمنِ مصرفِ غیرِ مجازِ آن ها ، با دست و دل بازی زیاد به دیگر سرنشینانِ اتومبیل و همراهانِ سَفَرش نیز تعارف نماید. او همچنین قادر است با اتومبیلِ به شدت غیرِ مجاز و غیرِ استانداردِ خود با سرعتِ سیرِ نور ! در تاریکیِ مطلق ، حرکت کرده و ضمنِ این حرکتِ جسورانه و البته به شدت احمقانه ، از فلاسک ، برای خود ، چای داغ ریخته و با طمانینه و آرامشی مثال زدنی ، آن را نوشِ جان کند و در این اثنا اگر اهلِ دود و دودبازی هم بود سیگاری آتش زده و فضای صمیمیِ داخلِ ماشین را با دودی غلیظ ، صمیمی تر نماید و اگر یادش نرفت حتماً پوستِ پرتقال ها و خیارهای مصرفی را به میانِ جاده پرتاب کند تا همه شاهدِ هنرنمایی های عجیب و نه چندان دور از انتظارِ او باشند .
* تنها یک فردِ ایرانی قادر است که تمامِ کالاهای خریداری شده از سوپرمارکت را که تعداد و حجمشان هم کم نیست با دست و پا و سر و لب و دهان و خط و خال و ابرو و خلاصه هر عضو و اندامی از بدن که بتوان چیزی به آن آویزان کرد و با چنگ و دندان و به حالتِ سینه خیز به اتومبیل خود منتقل کند و جالب تر اینکه در چنین شرایطِ بغرنج و مشقت آوری ، این موجودِ عجیب الخلقه می تواند با گوشی همراهِ خود ، یک شماره ی 11 رقمی را هم با نوکِ دماغِ خود گرفته و با فردِ موردِ نظرِدیگری که اتفاقاً این بار بر خلافِ تمامِ دفعاتِ پیشین ، در دسترس است صحبت نماید و البته سرِ راهش تا ماشین ، اگر توانست و قسمت بود طبقِ یک عادتِ قدیمی و صد البته غریزی که ویژه ی اکثرِ ما ایرانیان است لگدی هم به گربه ی بیچاره ی سرِ راهش زده و او را چند متری به هوا پرتاب نموده و پس از دقایقی مُعلق ماندَنش در فضا او را با یک ضربه ی دقیق و آکروباتیک به کنجِ یک سطلِ آشغالِ بزرگ در کنارِ پیاده رو بچسباند و نتیجه را یک بر صفر به نفعِ خودش و به زیانِ همه ، رقم بزند .
* تنها ما ایرانی ها هستیم که می توانیم به طورِ یکهویی تصمیم بگیریم تا به صورتِ دسته جمعی ، گروهی ، خانوادگی ، قبیله ای و یا انفرادی در قالبِ تورهای نوروزی و مسافرت های برون منزلی به دیدارِ طبیعت رفته و در اسرعِ وقت ، او را ( یعنی طبیعتِ بی کس و بیچاره را ) حسابی سرِحال بیاوریم !!! جوری که او آرزو کند ای کاش هرگز روزی به نامِ روزِ طبیعت و یا طبیعت گردی و یا آشتی با طبیعت در تقویمِ ما ایرانیانِ اهلِ ذوق و هنر ! وجود نداشت و ما تا همیشه با طبیعت قهر می ماندیم . شاید این طوری طبیعت چند وقتی بیشتر دوام می آورد . کاش .
زیبا بود! تشکر…