هنر نزدِ ایرانیان است و بس . . .

دسته: تلخند و لبخند
۱۲ دیدگاه
جمعه - 22 فروردین 1393

صبا نامه

هنر نزدِ ایرانیان است و بس . . . (1)

* فقط یک راننده ی ایرانی می تواند ضمنِ رانندگی با سرعتِ غیرِ مجاز ، آن هم در جاده های غیرِ غیرِ مجاز ! و غیرِ غیرِ غیرِ  استاندارد و با عرضِ  کم و بدونِ علایمِ راهنمایی و رانندگیِ مناسب و اکثراً دو طرفه و بسیار بسیار خطرناک و . . و . . و . . . اقدام به پوست کردنِ پرتقال یا خیار کرده و ضمنِ مصرفِ غیرِ مجازِ آن ها ، با دست و دل بازی زیاد به دیگر سرنشینانِ اتومبیل و همراهانِ سَفَرش نیز تعارف نماید. او همچنین قادر است با اتومبیلِ به شدت غیرِ مجاز و غیرِ استانداردِ خود با سرعتِ سیرِ نور ! در تاریکیِ مطلق ، حرکت کرده و ضمنِ این حرکتِ جسورانه و البته به شدت احمقانه ، از فلاسک ، برای خود ، چای داغ ریخته و با طمانینه و آرامشی مثال زدنی ، آن را نوشِ جان کند و در این اثنا اگر اهلِ دود و دودبازی هم بود سیگاری آتش زده و فضای صمیمیِ داخلِ ماشین را با دودی غلیظ ، صمیمی تر نماید و اگر یادش نرفت حتماً پوستِ پرتقال ها و خیارهای مصرفی را به میانِ جاده پرتاب کند تا همه شاهدِ هنرنمایی های عجیب و نه چندان دور از انتظارِ او باشند .

* تنها یک فردِ ایرانی قادر است که تمامِ کالاهای خریداری شده از سوپرمارکت را که تعداد و حجمشان هم کم نیست با دست و پا و سر و لب و دهان و خط و خال و ابرو و خلاصه هر عضو و اندامی از بدن که بتوان چیزی به آن آویزان کرد و با چنگ و دندان و به حالتِ سینه خیز به اتومبیل خود منتقل کند و جالب تر اینکه در چنین شرایطِ بغرنج و مشقت آوری ، این موجودِ عجیب الخلقه می تواند با گوشی همراهِ خود ، یک شماره ی 11 رقمی را هم با نوکِ دماغِ خود گرفته و با فردِ موردِ نظرِدیگری که اتفاقاً این بار بر خلافِ تمامِ دفعاتِ پیشین ، در دسترس است صحبت نماید و البته سرِ راهش تا ماشین ، اگر توانست و قسمت بود طبقِ یک عادتِ قدیمی و صد البته غریزی که ویژه ی اکثرِ ما ایرانیان است لگدی هم به گربه ی بیچاره ی سرِ راهش زده و او را چند متری به هوا پرتاب نموده و پس از دقایقی مُعلق ماندَنش در فضا او را با یک ضربه ی دقیق و آکروباتیک به کنجِ یک سطلِ آشغالِ بزرگ در کنارِ پیاده رو بچسباند و نتیجه را یک بر صفر به نفعِ خودش و به زیانِ همه ، رقم بزند .

* تنها ما ایرانی ها هستیم که می توانیم به طورِ یکهویی تصمیم بگیریم تا به صورتِ دسته جمعی ، گروهی ، خانوادگی ، قبیله ای و یا انفرادی در قالبِ تورهای نوروزی و مسافرت های برون منزلی به دیدارِ طبیعت رفته و در اسرعِ وقت ، او را ( یعنی طبیعتِ بی کس و بیچاره را ) حسابی سرِحال بیاوریم !!! جوری که او آرزو کند ای کاش هرگز روزی به نامِ روزِ طبیعت و یا طبیعت گردی و یا آشتی با طبیعت در تقویمِ ما ایرانیانِ اهلِ ذوق و هنر ! وجود نداشت و ما تا همیشه با طبیعت قهر می ماندیم . شاید این طوری طبیعت چند وقتی بیشتر دوام می آورد . کاش .

نویسنده : جلیل زعیمیان ( صبا بافقی )
( قصدم از این نکته ها ، توهین نبود
اِصلاح بود )

پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۶۹
برچسب ها:
دیدگاه ها
yek honarmande irani این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 22 فروردین 1393 - 2:46 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

زیبا بود! تشکر…

علی رضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 22 فروردین 1393 - 4:02 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام / دوست عزیز، بسیار زیبا و با طنز هم لبخند را بر لب ما نشاندی و نیز عادت های بدمان را یادآوری کردی

admin این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 22 فروردین 1393 - 7:06 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

برای مشاهده ناب ترین هنرنمایی های مذکور در هر ساعت شبانه روز و در هر روز هفته می توانید به میدان فاطمیه واقع در انتهای خیابان مهدیه سر بزنید.
در این مکان کمیاب و منحصر به فرد علاوه بر تردستی های فوق الذکر سیرک کاران در حالی که در خلاف جهت میدان در حال چرخش هستند توانایی خود را در تک چرخ زدن با سرعت غیر مجاز مسابقات فرمول یک، به منصه ظهور می رسانند.

رضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 22 فروردین 1393 - 8:22 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

در اموزش وپرورش ما ان چیزی که بسیار اهمیت دارد صرفا سواد است واز تربیت خبری نیست مارا با یکسری از موضوعات علمی اشنا میکنند .سواد یاد میگیریم پله های علمی را طی می کنیم وشغل های مختلف را انتخاب میکنیم یکی پزشک یکی معلم یکی……… بارها شاهد بوده ام پزشکانی که زیر میزی گرفته اند ومعلمانی که اخلاق نداشته اند ومغازه دارانی که بی انصافی کرده اند از طرف دیگر در تمام مشاغل چه انسانهای بسیار خوبی هم دیده ام براستی علل تفا وتها چیست ؟ چرا عده ای تربیت شده اند وعده ای کم تربیت شده اند ؟ریشه اختلاف چیست؟فرهنگ جا معه ما را چه کسانی در دست دارند وبه چه سمتی می کشانند ؟پدر ومادر اولین مربیان انسان هستند انها با چه فرهنگی به تربیت فرزند دست میزنند؟ دوستان ما چه فرهنگی دارند ؟ معلمان ما چه فرهنگی دارند؟ مسئوولین جامعه ما چه فرهنگی دارند؟ تمام این عوامل در تربیت یک شخص موثر است .بیاییم ریشه یابی کنیم سعی کنیم حداقل کانون خانواده خودمان را با فر هنگ اسلامی جلو ببریم اول با فرهنگ اسلامی اشنا شویم بعد با این فرهنگ زندگی کنیم و بسیار موضوعاتی دیگر…. عیب بسیار است ولی هنر مند کسی است که به اصلاح کردن دست بزند واین اصلاح را از خودش شروع کند سپس خانواده وسپس محدوده های بزرگتر.

بیدار این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 22 فروردین 1393 - 8:25 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

عزیزم شما می گویی چه کار کنیم راهکار برای اصلاح چیست؟

جواد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 22 فروردین 1393 - 8:31 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

شمایی که می گویی زیبا بود اصلا زیبا نبود تمام این مطلب درد است

ماشاالله شمس الدینی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 23 فروردین 1393 - 10:58 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام
ممنون آقای زعیمیان
خنده ای به لبان ما نشست خدا دلتون رو شاد کنه
و اضافه کنم فقط یه ایرانی ترجیحأ بافقی میتونه با خانواده محترم بره تو پارک تفریحی آهنشهر کنار دریاچه بنشینه و بساط قلیون رو علم کنه دود و دمی راه بیندازه و کلی بدوبیراه از اطرافیان خودجایزه بگیره.
کسی نیست ازشون بپرسه آخه برادر من خواهر من اولأ که قلیون خوب نیست دومأ مردم چه تقصیری دارند که باید دود قلیون شمارو تحمل کنن آخه اومدیم پارک که نفسی تازه کنیم نه اینکه دود تنفس کنیم .
آخه با فرهنگ خواستی قلیون بکشی برو جایی که کسی حضور نداشته باشه چی رو میخواهی جار بزنی؟؟؟؟
بافرهنگ یه کم مراعات کن.

خان این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 23 فروردین 1393 - 12:40 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

خیلی بانمک بود دمت گرم

دوست این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 25 فروردین 1393 - 4:56 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

درود بر ماشاالله شمس الدینی

دوست این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 31 فروردین 1393 - 10:11 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

ماشاالله ماشاالله حمایتت می کنیم

رضایی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 5 اردیبهشت 1393 - 11:11 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

آقای زعیمیان ممنون زیبا بود.خدا اجرت دهد که دردها را زیبا نوشتی

احسان این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 - 9:23 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

خدا میدونه وقتی نوشته های آقای شمس الدینی را که میخونم چه پارادوکسی را احساس میکنم

You cannot copy content of this page