مدیر بومی خود را تخریب نکنیم
انسان در جایی که احساس “ماندن” میکند ، جایی که در آن “بزرگ” شده است، و در جایی که میداند روزی “دفن” خواهد شد، دست به تغییر میزند. اوضاع و احوال زندگی خود و اطرافیانش را به سمت بهتر شدن سوق میدهد. آنجا را راحت تر، زیباتر و دلپسند تر میسازد. به این حس ” وطندوستی” می گویند.
بدون شک، همگی ما به زادگاه خود تعلق خاطر داریم. بهترین دوران زندگی خود را در آن سپری کرده ایم. حتی اگر سالها از آن دور باشیم. امکان ندارد کسی را بتوان، منکر داشتن این حس دانست. حتی افرادی که بیش از هفتاد درصد از زندگی خود را در کشورهای بیگانه نیز سپری کرده باشند، بازهم دل نگران و دل تنگ زادگاه خود و شهر کودکی خود هستند. خواهان بازگشت به آن.
ایران، این سرزمین پاک اسلامی، به خودی خود به این مرحله از رشد و بالندگی نرسیده است. این سرزمین با فداکاری و رشادتهای بیشمار مردان و زنان “میهن پرست” بالیده و رشد کرده است. همان مردان و زنانی که در دوران دفاع مقدس، نشان دادند که برای میهن اسلامیمان، تا چه میزان دل می سوزانند، و چگونه با دستان خالی، دشمن را از مرزهای کشورمان، به عقب راندند، امروزه در سنگرهای مختلف کار و تلاش و سازندگی، باز دل در گرو ساختن ایرانی آباد، بسته اند. مگر می توان، کسی را که روزی بخاطر حس میهن پرستی، در مقابل دشمنان تا بن دندان مسلح، تمام قد ایستاد، اکنون، متهم به خیانت و وطن فروشی کرد؟ این ظلمی آشکار است به این افراد.
در اسلام و قرآن، نیز بر واژه حب وطن بسیار تاکید شده است. در ایه شریفه ۲۴۶ سوره مبارکه بقره نیز آمده است : “چگونه در راه خدا جهاد و پیکار نکنیم، در حالیکه از خانه و فرزندانمان اخراج و رانده شدیم.” در اسلام، جهاد برای حفظ سرزمین و دفاع از وطن، جهاد در راه خداست. اکنون نیز جهاد اقتصادی در سالی که بنام فرهنگ و اقتصاد خوانده شده، یک نوع جهاد در راه خداست چرا که برای ارتقای سطح زندگی و رفاه هم میهنان انجام میشود.
باید گفت با تایید و تاکید بر این مسئله است که واژه “بومی” رنگ میگیرد. تجربه نشان داده است که افراد بومی برای پیشرفت سرزمین و زادگاه خود، از همین حس تعلق یاری گرفته و گامهای بلندی را در این مسیر برداشته اند. از اینرومردمان هر جامعه شهری و روستایی، خواهان حضور مسئولین بومی در مراکز حساس تصمیم گیری خود هستند.
ازانصاف بدور است اگز افراد بومی خود را ، افرادی وطن فروش و خائن به مردم و همشهریان بدانیم. می شود پذیرفت مدیران بومی، ممکن است تصمیمات نادرست بگیرند آنهم نااگاهانه و سهوی ـ که از هر تصمیم گیرنده ای برمی آید ـ اما ممکن نیست آگاهانه برای پسرفت و یا عقب ماندگی، ویرانی و نابودی آینده شهرشان و زادگاهشان، تصمیمی بگیرند و یا اقدامی انجام دهند.
واضح است افرادی که امروز، بر این ادعایند که مدیران بومی شهر ما، در مسایل اتفاق افتاده یکی دوماهه اخیر، در خصوص واگذاری شرکت سنگ آهن مرکزی به بخش خصوصی، اگاهانه، به مردم و شهر خود خیانت کرده اند، و به گفته آنان برای چند روز دنیای خود، آخرت خود را فروخته اند، قطعاً اهداف و منافع باندی و سیاسی و حزبی خود را دنبال می کنند. اگر چه سنگ دلواپسی مردم منطقه و آینده این شهر را، آنچنان به سینه می کوبند که انگار درون سینه هایشان از سنگ ساخته شده، چرا که تجربه گذشته مدیریتی برخی از آنها، نشان می دهد که در زمان مدیریتشان اقدامات و تصمیماتی اتخاذ شده است که سالها منطقه را در رکود و عقب ماندگی فرو برده است. اما برای سرپوش نهادن به آن اقدامات، اکنون دایه عزیزتر از مادر شده اند و با فرافکنی و شایعه افکنی های فراوان، قصد دارند مدیران بومی شهر را، غیربومی و خائن به مردم نشان دهند.
بدون شک، بررسی کارنامه کاری و مقایسه اقدامات مدیران در دوره های گوناگون، می تواند اوضاع را شفاف کند. امروز، مردم بافق می توانند سره را از ناسره تشخیص دهند. به درستی خواهند دانست برخی از سخنان، اتهامات، فرافکنی ها و دروغ ها و تهمت بستن ها و …. به چه دلیل است؟ وقتی میتوان، با اقدامات ارزنده برای سرزمین مادری خود، یاد و نامی نیکو، همانند مدیرعامل فقید شرکت مرحوم محمد دهستانی بافقی، بر سر زبانها انداخت، چرا باید به مدیران بومی تهمت بست که با وعده ای فریفته شده اندو بمردمان هم دیارشان، خانواده شان، اشنایان و بستگانشان، همسایه شان، همکارشان، هم دوره و …. پشت کرده اند؟
بیاییم چشمانمان را باز کنیم ، بشوییم و جور دیگر بنگریم. همدلی و وفاق را سرلوحه کارمان قرار دهیم و کینه و دشمنی های دیروزمان را ـ که همگی زمینه سیاسی و اقتصادی دارد و هیچ یک بخاطر مردم و خداوند نیست ـ دور بیفکنیم و برای سربلندی شهرمان، یکصدا و یکدل، گام برداریم.
حسن فتاحی
سلام/هوشیار باشیم پس از انجام گام اول یعنی خصوصی سازی توسط مافیای قدرت درانجام گام دوم بازیچه نشویم و مدیر بومی را از دست بدهیم