علی (ع ) حقیقتی بر گونه ی اساطیر
علی (ع ) حقیقتی بر گونه ی اساطیر
به بهانه شهادت جانسوز یعسوب الدین امام علی ابن ابیطالب (ع)
“… هرکه علیوار زندگی کند و علیوار کار کند و علیوار سخن بگوید و علیوار بیندیشد، نمیتواند از سرنوشت محتوم علیوار بگریزد…” ( معلم شهید دکتر علی شریعتی )
علی (ع)، حقیقتی بر گونه اساطیر
“… علی (ع)، مظهر توحید و انسانی که رسالت تاریخی تمامی پیامبران در او تجسم یافته و وجودش جوهر همه انقلابهای توحیدی است و گردابی است که تمامی رودهایی که در طول تاریخ عدالت و آزادی و برابری بشری از انقلابها و نهضتها سرچشمه گرفته و با جور و جبر و تبعیض در کشاکش بوده است در او میریزد…”
“… علی (ع)، رب النوع انواع گوناگون عظمت ها، قداست ها ، زیبایی ها و احساس های مطلق است. ازآن گونه مطلق هایی که بشر همواره دغدغه دیدن و پرستیدنش را داشته ، وهرگز نبوده ، ومعتقد شده که ممکن نیست درکالبد یک انسان تحقق پیدا کند ، و ناچار ، می ساخته است.
و از همه شگفت تر ، همه فضایل مطلقی را که ما ناچار در اسطوره ها و رب النوع ها، حتی فرضی ، قابل جمع نیست ، در یک اندام عینی جمع کرده است. جنگ هایش را ملاحظه می کنیم و او را مانند یک رب النوع اساطیری می یابیم که با خون ریزی و بی باکی و نیرومندی شدید در حد مطلق پیکار می کند. به طوری که نیاز انسان را به داشتن و بودن یک احساس قدرت مطلق بشری، سیراب میکند.
و در کوفه ، در برابر یک یتیم ، چنان ضعیف و چنان لرزان و چنان پریشان می شود که رقیق ترین احساس یک مادر را به صورت اساطیری نشان می دهد. و در مبارزه با دشمن چنان بی باکی و خشونت به خرج می دهد. که مظهر خشونت شمشیر است . و شمشیرش ( ذوالفقار) مظهر برندگی و خون ریزی و بی رحمی نسبت به دشمن در مبارزه است. و در داخل ، از این نرمتر، و از این صمیمی تر ، و از این پرگذشت تر پیدا نمیشود.
در جای دیگر، علی (ع) وقتی می بیند اگر بخواهد به خاطر احقاق حقش شمشیر بکشد. مرکز خلافت و قدرت اسلامی متلاشی می شود. و وحدت مسلمین بر باد می رود ، ناگزیر صبر می کند ، یک ربع قرن صبر می کند و با شرایطی و در وضعی زندگی می کند که دست احساس پرومته ی به زنجیر کشیده را در انسان به وجود می آورد . اما علی (ع) ، به خاطر انسان ، این زنجیر را خود بر اندامش می پیچد. یک ربع قرن خاموشی از طرف روحی که همواره بی قرار است و از ده سالگی وارد نهضت اسلام شده ، به تعبیر خودش صبری با طعم احساس انسانی است که “خار در چشم و استخوان در گلو” است..
“… و تو ای علی (ع) ! ای شیر! مرد خدا و مردم، ربّ النوع عشق و شمشیر! ما شایستگی “شناخت تو” را ازدست دادهایم. شناخت تو را از مغزهای ما بردهاند، اما “عشق تو ” را، علیرغم روزگار، در عمق وجدان خویش، در پس پردههای دل خویش، همچنان مشتعل نگاه داشتهایم، چگونه تو عاشقان خویش را در خواری رها میکنی؟ تو ستمی را بر یک زن یهودی، که در ذِمّه حکومتات میزیست، تاب نیاوردی، و اکنون، مسلمانان را در ذمهی یهود ببین. و ببین که بر آنان چه میگذرد! ای صاحب آن بازو، که یک ضربهاش از عبادت هر دو جهان برتر است، ضربهای دیگر!…”
“… امام علی (ع) را باید از دولاشاپلی پرسید که دوازده سال است شب و روز درباره او میاندیشد و نهجالبلاغهاش را بزبان خود تدوین کرده و افکار و حالات و زندگی و رنجها و دردها و گرفتاریهایش را در این کوفه پلید پردشمن پست میداند و میداند که این «خونریز خشمگین صحنه پیکار» چه شد که «سوخته خاموش خلوت محراب» شد ؟ این شیر خدا در این نخلستان خاموش چرا تنها مینالد ؟ چرا سر در حلقوم چاه برده است ؟ دردش چیست ؟ نه از آن عربی که تولیت حرم او را دارد و هر روز ضریحش را گردگیری میکند و آب و جارو و گلاب و فرش و پرده و نذر و نذور و شمع و مُهر و تسبیح و…”
“… آن انسان شگفتی که سینهاش انبوه فشردهای از آگاهیها است و اندیشهاش به راههای آسمان آشناتر است از راههای زمین او است که ناگهان از بستر نرمِ خانه، نیمههای شب میگریزد و سینهاش خفقان میگیرد و به نخلستانهای حومهی شهر پناه میبرد و در دل شب، از درد و حیرت و هراس در برابر ملکوت، عظمت وجود و جمال و جاذبهی خدا و حقارت و نیاز خویش، ناله برمیدارد و از هوش میرود…”
تدوین : حبیب حسن زاده