چند سطری از سفر(بخش چهارم:عراق)

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
یکشنبه - 11 تیر 1391

چند سطری از سفر(بخش چهارم:عراق)

کشور عراق و بهتر بگویم کشور جنگ زده عراق نامی آشنا در پس زمینه های فکری ایرانیان قبل و بعد از انقلاب است. ایرانی ها عراق را با واژه جنگ می شناسند و براستی هم که اینگونه است.البته نوشتن این جمله به این دلیل نیست که بخواهم حس دشمنی را در بین خودمان و مردم آنها زنده کنم بلکه می خواهم از حکام جور و ظالمی بنویسم که چه بر سر ملت و وطن خود نیاورده اند.

اگر ایران را کشور جهان سومی بدانیم عراق چند جهان از جهات مختلف از ایران عقب تر است.زیرساختهای تولید و پیشرفت بر اثر جنگ ویران شده ،بهداشت بسیار پایین است و از قانون راهنمایی رانندگی هیچ  اثری نمی بینی.

بغداد که پایتخت این کشور است تازه دارد جان می گیرد درختان نخل بزرگی که به ردیف در خیابانهایش کاشته اند – همانگونه که ما در بافق بلوار آهن را زیبا کرده ایم -و درختان دیگری که آبیاری قطره ای قرار است زنده نگهشان دارد و با آن رشد کنند نشان از همتی برای فضای سبز دارد.در خیابانها رفت و آمد آنچنانی از وسایط نقلیه را نمی بینی پیاده روها هم خلوت است.

حضور زنها در شهر آنقدر کم است که ما در چند ساعتی که در خیابانهای بغداد می رفتیم فقط یک زن عراقی با لباس عربی و حجاب کامل دیدیم که از عرض خیابان می گذشت. فرودگاه بغداد آزاد بود یعنی اندک مسافرانی که در آن بودند بدون حجاب اسلامی و با پوشش راحتی به انتظار هواپیمای مورد نظرشان بودند.

از آمریکایی ها در عراق خبری نبود ولی نیروهای نظامی عراق کلا لباس آمریکایی پوشیده بودند. نمی دانم چطور در آن گرمای طاقت فرسا دوام می آورند.

در طول مسیر شهرهای مختلف عراق که ما از آن عبور کردیم چند نکته فراگیر و عمومی بود :بیابانهایی که ماشین آلات مختلف در آن رها شده،جاده های دوطرفه با آسفالت نامطلوب،ایست و بازرسی های زیاد و گاهی خسته کننده،باغهای سرسبز از نخیلات و مرکبات که بیشتر در اطراف شهر سامرا و کربلا به چشم می خورد اما گرد و خاک مخصوص عراق که هر از گاهی تا شهر ما ریزگرد به پیش می آورد نیز به خوبی بر شاخه های درختان مشخص بود،آب فراوان و رودهای جاری .

در عراق خانه های بسیاری می بینی که با بلوک ساخته شده و در اطراف سامرا و شهرهای شمال آن بیشتر باغ و ویلاست با ماشینهای گران قیمت که از داخل اتوبوس به خوبی نمایان است. انواع میوه های فصل تابستان به وفور یافت می شد و میدان های تره باری که متشکل از ماشینهایی مانند نیسان و وانت است اما از این نوع نیست.البته اینها بیشتر در شهرهای سنی نشین است و خوب می فهمی که شهرهای شیعه نشین چقدر بیشتر عقب نگه داشته شده اند.

در مسیر شهرهای شیعه نشین تا دلت بخواهد” موکب” یا همان حسینه های خودمان را می بینی که وظیفه ارتزاق عزاداران یا به طور کلی زوار عراقی را که از یک شهر به شهر دیگر مسافرت می کنند به عهده دارند.

عکسهای بسیار بزرگ و کوچک از رهبران دینی و مراجع تقلید همه جا هست.معلوم بود اختلاف عمیقی بین سردمداران مذهبی وجود دارد که در کربلا و در صحن مطهر امام حسین (ع) همزمان دو امام جماعت به نماز می ایستادند و بین مامومین آنها دیوار فلزی چرخ داری کشیده و بعد از نماز جمع می شد.یکی از امامان جماعت نماینده آیت الله سیستانی بود و یکی نماینده مقتدا صدر.

قلیان و چای و کباب گوشت گوسفند چه بو و دودی که در کوچه و بازار راه نمی اندازد .چای و کبابشان گران بود .یک استکان چای کمر باریک 500 تومان و یک سیخ کباب 4000 تومان.زولبیا و بامیه و شیرنی های مخصوص به نام راحت الحلقوم و کره و ماستشان هم به صورت دستفروشی عرضه می شد.

شهرهای نجف و کربلا از نظر بهداشت و نظافت نسبت به 5 سال پیش که آنجا رفته بودم از زمین تا آسمان فرق کرده بود و بهتر شده بود. اطراف حرم را جارو می کردند و ماشین حمل زباله گذاشته بودند. اما سامرا و کاظمین اینگونه نبود بوی بدی که به خاطر زباله های جمع شده در بازار منتهی به حرم امامین کاظمین بود بسیار مشمئز کننده بود .گربه ها و سگهای ولگرد هم که انگار زندگی مسالمت آمیز خوبی با عربها دارند.نمی دانم عربها چطور در این فضا می خورند و می لمند و می کِشند(البته سیگار و قلیان).

کابلهای برقِ آویزان در کوچه و خیابان به یاد تارهای عنکبوت می انداختت و دیشهای ماهواره نصب شده بر در و دیواری که برای ما ایرانی ها که ماهواره داشتن برایمان ممنوع است انگشت نشان هم بود.

به کافینتی در کربلا و نجف سر زدم سرعت اینترنشان بسیار از ایران بالاتر بود اما گران. یعنی ساعتی 3000 تومان.فیلتر معنی نداشت هرچند در کربلا کافینت داری بسیار بی رونق تر از نجف بود و چند لپ تابی که در کافینت بود از خاک پیدا نبود اما در نجف جوانانی را دیدم که بدون دانلود و بصورت مستقیم از اینترنت فیلم می دیدند.

اگر با عراقی ها به زبان عربی صحبت کنی بسیار تحویلت می گیرند انگار خیلی وقت هست می شناسندت تا جایی که گارسونهای رستورانهای هتل بیشتر تحویلت می گیرند و زودتر برایت غذا می آورند و حتی بیشتر.

اجناس کربلا اکثرا چینی و گرانتر از نجف حتی از ایران بود. در نجف هم فقط پارچه قیمت مناسبی داشت و لباسهای مجلسی که به لباسهای سوری مشهور است.دست فروشهای نجف آنقدر پیله بودند که اگر قیمت جنسی را از آنها می پرسیدی باید می خریدی و گرنه دعوا می شد و چه دعوایی کردند زن و شوهر ایرانی به خاطر خریدن و نخریدن یک اسباب بازی از یک دستفروش 10یا 12 ساله!!!به نظرم بهتر است در ایران خودمان هدیه برای سوغات بخریم تا در عراق.

پول ایران در عراق ارزشی نداشت یعنی 1000 تومان ایران را 700 تومان قبول داشتند و به فارسی می گفتند پول عراقی بالا پول ایرانی پایین.

از هر 20مغازه یکی صرافی بود و اگر حواست نباشد چه کلاه گشادی که سرت نمی گذارند یعنی وقتی دلارهایت را خرد می کنی پولت را به تدریج می هند و با دیگری حرف می زنند اگر خوب پولت را نشماری از هر 100000 تومان 20000 تومان کمتر می دهند .

مغازه دارانشان بیشتر سرگرم دیدن سریالهای شبکه های ماهواره ای بودند و برایشان مهم نبود به ایرانی ها جنس نفروشند. اگر تخفیف می خواستی رسما می گفتند پولتان ارزشی ندارد و اگر فروشنده کاسب کاری بود می گفت: اصفهانی هستی؟

 فارسی را خوب صحبت می کردند.پیرمرد مغازه داری که بارها به مشهد سفر کرده بود می گفت:شما ایرانی ها ما عربها را مسخره می کنید و به ما می خندید و اگر ما چیزی نمی گوییم به خاطر امام رضاست. هرچه خواستم حالی اش کنم خوب و بد همه جا هست قبول نکرد.

با یک جوان عرب در کربلا همصحبت شدم از اینکه ایرانی ها به عراق می روند ناخرسند بود و می گفت: بارها به مشهد و قم مسافرت کرده و می ترسد ایرانها فرهنگشان را وارد عراق کنند . گفتم فرهنگ ایران اصیل و بالاست. می گفت :دخترانتان بد حجابند!!!

اتومبیلهایی مانند پراید و سمند و روآ در نجف و کربلا زیاد بود.اما ماشین خارجی هایشان بجز آنها که ساخت ایران بود، واقعا ماشین خارجی بود.

عربها خصوصا عراقی ها علاقه زیادی به فوتبال دارند .حتی مغازه هایی بود که محل تجمع و دیدن فوتبالهای خارجی بود .فوتبال می بینند و چای می خورند و قلیان می کشند. عکس یادگاری رئیس هتل کاظمین با علی دایی که قاب کرده و بالای سرش زده بود توجه ام را جلب کرد به اتفاق دخترش هم با علی دائی عکس گرفته بود اجازه ای گرفتم و تصویرش را برداشتم.او هم گفت: علی دایی محبوب.

در کربلا و نجف قطعی برق آنقدر عادی بود که می گفتند بعضی روزها فقط 4 ساعت برق داریم .بجای آن موتوربرقای قوی مدام ریز بار می رفت تا روشنایی و سرمایش تعطیل نشود.

شاید یکی از اصلی ترین حرف عربها با ایرانی ها تعداد زوجه بود و چقدر به ما می خندیدند وقتی می گفتیم فقط یک زن داریم و آنها می گفتند: ایرانی زن ذلیل.و اگر می گفتی مجردم و زن ندارم می گفتند:خراب.

هنوز هم گاری ها کار تاکسی را انجام می هند هرچند آستان قدس رضوی به حرمهای مطهر ماشین برقی داده. کرایه گاری برای مسافتی کوتاه حداقل 2000 تومان بود و گاه 2000تومان را به دینار حساب می کردند و پیرزنهای بیچاره را تا 6000 تومان یعنی 6 خمینی سرکیسه می کردند.

اینها را گفتم اما اینکه چرا عراق اینگونه هست  را نمی دانم و این را نمی دانم آیا اینگونه می مانند یا مانند برخی از کشورهای جهان سومی از ما هم پیشی می گیرد ؟و نمی دانم نحوه برخورد آینده عربها با ما چگونه خواهد بود؟وآیا در آینده همچنان می توانیم به زیارت برویم؟

محمد علی قاسم زاده

 


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۶۳
برچسب ها:

You cannot copy content of this page