افسانه جومونگ یا زهر چشم محمد تقی خان بافقی ؟؟؟
جوانان غیور دارالشجاعه بافق
سالیانی است در لابلای اوراق خاک گرفته تاریخ استان یزد غوطه ور شدم و به فراخور شغل و علاقه شخصی مجلداتی را فراهم و بعض آنرا به چاپ رساندم.زیباترین و بهترین اوراق را به آنچه دردوران بزرگانی از شهر دارالشجاعه بافق بود یافتم و با کمال افتخار و غرور در دنیای مجازی انتشار دادم تا هرکس دوست داشت بخواند و بیاموزد وهر کس نخواست هم با کمال احترام ازآن چشم پوشی کرده و از کنارش رد شود. واکنشها متفاوت بود .ازاینکه دوستان واندیشمندانی از داخل و خارج از بافق پیام تشکر می فرستادند بر خود می بالیدم تا آنکه دوستانی از داخل شهر بافق که برایم عزیزند از اینکه تاریخ وهویت پرافتخار تاریخی بافق و بافقیان را بازگو نموده ام خرده گرفته و گاهی حمل بر حس شدید ناسیونالیستی نمودند که البته نظرشان برایم محترم بود ولی وقتی نارضایتیشان را با زیر سئوال بردن مستندهای تاریخی ابراز نمودند برایم مایه شگفتی بود که این چه شهری است که می گوید چرا مارا بلند مرتبه و با افتخار نام می بری وحتی واژه هایی که زیبنده خودشان بود بکار گرفتند و……!!!!از طرفی از دوستان نزدیک و محترم بنده بودند و از سویی حق نداشتم مفاخر و حوادث تاریخی را وفق سلایق شخصی منتشر کنم لذا سکوت کرده و ادامه دادم تا اینکه سخنان مقام معظم رهبری را دو روز قبل دردیدار با عوامل تولید فیلم سینمایی شیار ۱۴۳ خواندم که در قسمتی از فرمایشاتشان نکته بسیار ظریف و البته کلیدی را بیان فرمودند وانگار حرف دل بنده هم در لابلای همین سخنان گهربار نهفته بود اگر چه تاسفم دوچندان شد که چرا ما نباید به گذشته پرافتخارمان که اصلا افسانه نیست و صددرصد واقعیت است ببالیم وافتخار کنیم؟؟؟چراباید گذشته پرافتخار ومفاخرمان چونان زهر برایمان ناگوار باشد؟ ایشان چنین فرمودند:
شما مىبینید که این حضرات کُرهاىها – من از کار اینها خوشم مىآید – تاریخ ندارند؛ لذا میگویند «افسانهى جومونگ»،
افسانهى فلان. یعنى از اوّل حساب را تصفیه میکنند؛ [میگویند] افسانه است، واقعیّت نیست. یک چیزى در مىآورند، یک تاریخ براى گذشتهى خودشان درست میکنند، که وقتى یک جوان کُرهاى به این فداکارىها و به این شجاعتها و به این کارهاى عجیب غریبِ سینمایى نگاه میکند، خب احساس هیجان میکند، احساس هویّت میکند، احساس افتخار میکند. ما اینها را در واقعیّت زندگى خودمان داریم، اتّفاق افتاده، پیش آمده؛ چرا از اینها استفاده نمیکنیم؟ بهنظر من یک قصور بزرگى – نمیگوییم تقصیر؛ لااقل قصور بزرگى – اتّفاق افتاده است، باید جبران بشود. ….
جوان بافقی عزیز !!!!
اگر رشادتهای یوز باش ؛ عنایت سلطان بافقی در برابر اشرف خان افغانی نبود الان شاید نسلی پاک از یزد باقی نمانده بود.اگر دلاوری های امثال مین باشیان بافقی نبود و کوتاهی پادشاه صفوی رخ نداده بود قلعه آنروز باغ داد(بغداد امروزی عراق) همچنان در تصرف ایران مانده بوده و دیگر ترکها برایمان سریال سلطان سلیمان نمی ساختند!! طولانی ترین مقاومت در حفظ برج وباروی قلعه بغداد از آن دلاوران بافقی بود و بعد آن بود که بافق لقب دارالشجاعه به خود گرفت و تا سیطره حکومت محمد تقی خان بافقی و نوادگانش بر استان یزد و کرمان ادامه یافت.اگر بنده از محمد تقی خان بافقی که دویست سال پس از او بدنیا آمده ام می نویسم برای این است که طولانی ترین حکومت را داشت و هرگز نماز شبش و ختم روزانه قرآنش ترک نشد(قرآنش هنوز در کتابخانه مجلس شوراست) حال لله ان شما بفرمایید درزمان حکومت جمهوری اسلامی ؛ سیصد سال پس از او ؛ کدامیک از استانداران عزیز نماز شبشان ترک نمی شود؟؟؟؟البته مسئله شخصی است و به بنده هم ارتباط ندارد ولی نکته قابل تاملی است .بنده از مفاخر بافق و یزد نوشته و خواهم نوشت و به بزرگی و افتخار وشرف ازآنانی هرگز ندیده و نمی شناختمشان یاد خواهم کرد و امید وارم مقبول درگاه باریتعالی قرار گرفته و موجبات رنجش دوستی را فراهم نسازد و اگر موجب جراحت کسی است در جای دیگر منتشر و بازگو خواهم کرد.
با کمال احترام
سید محمد میر سلیمانی بافقی
درود بر سید جلیل القدر بافق جناب آقای میرسلیمانی
مطمئنا یک روزی افرادی از شما هم به عنوان مفاخر بافق یاد می کنند