هزار آينه در بهت ناگهان مي سوخت

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
دوشنبه - 8 آذر 1395

زمين در آتش بيداد ناكسان مي سوخت
كنار بتكده تصوير آسمان مي سوخت

نگاه ملتمس دختران زنده به گور
به حال مردم بي رحم آن زمان ميسوخت

نصيب عشق در آن ورطه روسياهي بود
ورق،ورق نفس گرم عاشقان ميسوخت

اگرنبود نگاه پر از سخاوت دوست
به يك اشاره دل هفت آسمان ميسوخت

در آن زمانه ي عسرت دميد خورشيدي
كه از تلألو نورش غبار جان مي سوخت

بسان قطره ي اشكي ز چشم شب مي ريخت
به نيمه هاي شب از درد دوستان مي سوخت

عجب نبود اگر بعد رفتنش يك عمر
زمين به سوگ غمش بود و آسمان مي سوخت

خدا به لهجه ي باران و گل سرود او را
شبي كه بتكده در بهت كافران مي سوخت

ميان كوچه ي دلتنگ غربتش ديدم
هزار آينه در بهت ناگهان مي سوخت

“زهرا شمس الديني قطرم”


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۹۳
برچسب ها:

You cannot copy content of this page