دلنوشته..
امسال هم داره به مرورزمان ویک چشم برهم زدن میگذرد.
اینجا کویر خسته و تشنه است ولی بوته های خارو خاشاک در دل این کویرباعشق زندگی میکنندوآسمانی پر ازستاره که گرمابخش دل کویردرشب های تنهایست..
آری:شایدکویرزبان سخن نداشته باشدولی صدای او را هنگام گذراز جاده میشنوم که زمزمه ی نگرانیش برای همان بوته ها در درونش شعله میکشد.
نکند بی آبی برلب های کویر تَرک ها بنشاندو درون دلش هزاران شکاف از غم تک درختان وبوته ها
نکندباران دست نوازش برسرش نکشدوکویرجز سرابی بیش نباشد.
کویر مدت هاست که چشم براه رحمت الهیست.
کویرزیبابخش این تابلوی روزگارست..
کویر فرشیست برای فراراز خستگی .
برای کویردعاکنیم که مهمانش ناخوانده بردلش ببارد.
برای بارش رحمت الهی دعا کنیم تاکویردلشاد از گذرزمان باشد…
(نعیمه توکلی)
چه متن بچگانه ای