دردِ دلی با دی ماه

دسته: عمومی , مقالات
۶ دیدگاه
پنج‌شنبه - 13 دی 1397

من که چیزی از هواشناسی و پیش بینی هایش نمی فهمم اما گفته اند که از ١۵ دی ماه یخبندان شروع می شود.
از این پیش بینی ستون روحم به شدت لرزید چرا که دخترک گل فروش سر چهار راه با صورت آفتاب خورده اش در نظرم مجسم شد.
ناگهان پسرک واکسی با آن جعبه ی واکسش جلوی چشمانم رژه رفت و آستینهای پاره اش دلم را لرزاند.

با خودم فکر کردم در یخبندان دی ماه چه کسی به داد دخترک گل فروش با روسری آبیش می افتد؟
همان روسری آبی که آسمان را در ذهن تداعی می کند اما آسمانی بدون پرنده و بی شوق پرواز

چه کسی دلش برای پسرک واکسی می سوزد؟
همان که با دستان سرما زده اش کفشها را برق می اندازد تا شاهد برق شادی بر چهره ی خانواده اش باشد
چه کسی در یخبندان به یاد خواهد آورد که در گوشه ای از همین شهر ثروتمند خودمان خانه ای وجود دارد بدون حداقل امکانات گرمایشی

از فکر دخترک گل فروش و فال فروش و کارتن خواب و گورخواب و واکسی هم که فاصله بگیریم با دور وبر خودمان چه خواهیم کرد؟
دیدم دست من کوتاه و خرما بر نخیل
من که نمی توانم فریاد بزنم
بزرگواران: مردم گرسنه اند، فقیرند، غمگینند، درمانده اند، فکری بکنید
برای همین دست به دامان دی ماه شدم و تصمیم گرفتم صحبتی با او داشته باشم امیدوارم که موثر افتد.

دی ماه عزیز: امسال مهربانتر باش سطح زندگی آنقدر پایین آمده و مردم با تورم دست و پنجه نرم می کنند که بعضا قادر به خرید پوشاک زمستانی فرزندانشان نیستند لااقل تو با تازیانه ی سرما بر بدنشان نکوب بگذار با زخم تازیانه ی تورم دست و پنجه نرم کنند.

دی ماه نازنین: امسال سعی کن آفتابت درخشان تر و گرمتر از گذشته بتابذ نگذار دستهای کوچک زهرا و پاهای کودکانه ی مریم از نامهربانی وبرودتت بلرزد و گونه هایشان عنابی شود آنها که مفهوم اختلاف طبقاتی را نمی فهمند و نمی دانند که کارگر و معلم با حضرات…… فرق دارند
لااقل تو بفهم و باعث آزارشان نشو
پدر زهرا کارگر است کارگری که اگر بخواهد فریاد بزند مناعت طبعش زیر سوال می رود و حتی ممکن است بدنش زیر شلاق!!!
کارگری که این روزها کارفرمایش خدایی می کند و او در نهایت بردگی
دلت برای پدر زهرا بسوزد.

دی ماه زیبا: ما که دوستت داریم مخصوصا وقتی که می باری چون دلم برای کشاورزان هم می سوزد
می بینم که دعا می کنند و التماست می کنند که بباری تا محصولی برای فروش داشته باشند آنها چه می دانند منابع آب چه شد؟
سالهاست تو نیز نامهربان شدی و دریغ می داری بارانت را
امسال ببار هر چقدر که می توانی اما نکند دمایت را به زیر صفر برسانی که چشمهای مادر علی نیز با تو خواهد بارید او خودش مرد خانه هست و یک تنه بار زندگی را بر دوش می کشد.
وقتی می باری مواظب باش هیزمهایش خیس نشود او نانوای خوبیست!
از صبح تا شب با پختن نان امرار معاش می کند و کسی صدای زن جوان تنها را نمی شنود اما اگر همین زن از سر ناچاری به مردی آری بگوید صدایش در شهر خواهد پیچید و هزارگونه قضاوت خواهد شد.

دی ماه با معرفت: تو یکی به جای همه از خودت معرفت نشان بده و به روی مردم بخند
این مردم سالهاست که با خنده بیگانه اند.
گاهی در آسمان بازی رنگین کمان را به نمایش بگذار، گاهی لبخند خورشید را و گاهی رقص ابرها را و گاهی نوازش نسیم را
فقط و فقط یخبندان در این شرایط ممنوع!!!

تو با معرفت باش دی ماه
نگذار دلها بیش از این سرد شود که زندگی زیباییش را خواهد باخت.

اختر عبداللهی


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۰۸
برچسب ها:
دیدگاه ها
ح_ا_ا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. پنج‌شنبه 13 دی 1397 - 5:09 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

باسلام.
این جور متنها نوشتنش خوب است عمل به آن مهم است.
این مشکل در اصل وظیفه دولتمردان بوده وهست. و وظیفه عامه مردم خصوصآ در این بهره از زمان واقتصاد واقعآ خراب فقط به یاد آنها بودن است ودرد وآلامی را از آنها کم نمیکند. خداوندا نجاتمون بده از این وضعیت کنونی ونابسامانیها.

علي این نظر توسط مدیر ارسال شده است. پنج‌شنبه 13 دی 1397 - 5:57 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

شما چرا نظرتون عوض شد؟
حسن که از خودتونه

مريم این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 14 دی 1397 - 1:20 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

درد جامعه را زیبا بیان کردید

ایلیا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 15 دی 1397 - 12:47 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

زیبابود درودبرراقم این سطورسرکارخانم عبداللهی

حسين این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 15 دی 1397 - 11:19 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

هم سیاسی بود هم اجتماعی و هم ادبی
درود بر قلمتان

ناشناس این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 15 دی 1397 - 6:09 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام متنتون خوبه

You cannot copy content of this page