باران که می بارد….
تمام شهر پراز پرواز شاپرک های احساس هر آدمیست.
چه مهمانیه ناگهانی درشهر اوج گرفت.
هجوم این قطرات وشستشوی وجود سبز این درختان و رخنه در ریشه ی آنها تا شاخک های عریان را دعوت به بهاری سرسبز نماید..
و خودنمایی رنگین کمانی که پر از عشوه. در لباس هفت رنگ خود در دل آسمان طنازی میکندو این زیبایی و قدرت خداوندی را چندین برابر میکند.
باران که می بارد…
زیر آسمان این شهرخوشحال برقلب هر انسانی بیداد میکند..
وچه زیباست آن هنگامیکه چشمهایت را بسته ای وسر را رو به آسمان بالا می بری و نوازش قطرات باران برگونه هایت احساسِ درونت را برای شکر گذاری از خداوند چندین برابر میکند.
وانگار که مدتها دیوانه ی لحظه ی وصال با این نعمت بوده ای ..
چتر معنا ندارددر برابر لطف و کرم خداوندی…
وقتی نم باران مشامت را
چشمهایت را و دستانت را و تمام حس لطیفش را در وجودت رخنه میدهد..
شاکر باش
آری ..
سپاس تورا که اینچنین بخشندگی میکنی..
(نعیمه توکلی)