نخل
درخت خرما توبافق فراوونه
شاخ وبرگاش همه جا اویزونه
قدیما از این درخت با صفا
مردمان بافقی بودند خودکفا
این درخت مایه رزق و روزی بود
بهر بافقی همدم هر روزی بود
همه از خوردن خرما های بافق
میشدندسرزنده وفربه و چاق
خرماهاش ریز و درشت وتنگلو
تا میذاشتی تو دهن میرفت تو گلو
کلو آن خرمای سبزونارسه
بعضی ها دوست می داشتن مزه اش گسه
خرمای نیم پخته اسمش بود ثلات
شیرین و خوشمزه بود عین نبات
خرما های قوص و قصب خوشمزه
بعضی ها نه تا دونش قد گزه
هسته خرما که نامش کلپی بود
کندلوش آتش زیر کرسی بود
پا دری ز سیس آن بافته می شد
مثل فرش وقالی پرداخته می شد
برگ آن سبد می شد شاخاش جارو
خوشه هاش سر میزد از ابشخارو
شترو،کلاه پیسکی، جولتو
حصیراش نرم وسبک عین پتو
باد بزن موغی و پیسکی قشنگ
اسمی و ساده بود و رنگارنگ
پنکه دستی فقط بود باد بزن
تو تابستون مونس هر مرد وزن
حیف از اون نخل های زیبا همه با قد رشید
حالیا نقاب حسرت به سر و روی کشید
دگر آن مهر و محبت ز کسی هیچ ندید
قطره ای اب تو گرمای تابستان نچشید
شاخ و برگش همه خشکیده واویزان است
نا امید از همه جا منتظر باران است