یادداشت روز هفتم: حبیب

دسته: مقالات
بدون دیدگاه
دوشنبه - 25 مرداد 1400

برایش نوشت« من الغریب الی الحبیب».
جمله ای که خودش به تنهایی یک دنیا روضه است، یک دنیا غصه و از طرفی یک دنیا عزت است برای یک نفر نزد یک امام. بله پیرمردی است از قبیله بنی اسد که حبیب است برای امام زمانه اش حسین(علیه السلام).

پیرمردی را در نظر بگیرید مشغول زندگی خودش در شهری مثل کوفه، همان کوفه ای که چندی قبل به خاطر نامه ای که با دوستانش به حسین (علیه السلام) نوشته، شده میزبان نماینده او یعنی مسلم و به اتفاق رفیق فابریکش مسلم ابن عوسجه شروع کرده به گرفتن بیعت پنهانی از مردم برای او.

در همین گیر و دار، ابن زیاد نامی ، زمام امور را بگونه ای در دست می گیرد و خفقان و ترس را در شهر حاکم می کند. اهل قبیله این پیرمرد بر جانش احساس خطر می کنند، پنهانش می کنند تا آسیب نبیند.

در همین خوف و رجای زندگی، نامه ای به دستش می رسد از محبوب.
نامه را پنهان می کند، شرایط به گونه ای نیست که بتواند تصمیم قلبی اش را آشکار کند.

همسرش اما از آن زن زرنگ هاست. جویای مطلب می شود، حبیب تقیه می کند، زنش اصرار. پیرمرد می گوید: پسر پیامبر خدا نامه ای فرستاده و دعوتم کرده برای یاری، مگر از پیرمردها چه کاری ساخته است؟
این ها را می گوید اما دل در دلش نیست، باید برود، نمی تواند غربت محبوبش را تاب بیاورد، اصلا خودش را در این غربت مقصر می داند، آخر او نامه نوشته، دعوت کرده، به این در و آن در زده بیعت بگیرد برای مسلم، حالا خجالت زده است، دنبال مفری می گردد برای خارج شدن از کوفه.

زن متوجه تقیه نمی شود، احساس می کند حبیب قصدی برای رفتن ندارد، شروع می کند به صحبت با او از فضائل حسین(علیه السلام)، سؤال پیچش می کند. برایش عجیب است مرد زندگی اش لبیک گوی دعوت پسر فاطمه (س) نباشد ، حبیب پیری و نگرانی از آینده خانواده اش را بهانه می کند تا شریک زندگی اش را بیآزماید.

«ام قاسم » اما از آن زنهای غیرتی است نسبت به اهلبیت، حرکتی می کند تاریخی، روسری از سر بر می گیرد، روی سر حبیب می اندازد و از سر سوز دل می گوید: حالا که به یاری پسر فاطمه(س) نمی روی مانند زنها در خانه بنشین و فریاد می زند: ای حسین؛ کاش مرد بودم و می آمدم در رکاب تو می جنگیدم تا جانم را نثار تو کنم.

محمد علی قاسم زاده بافقی
۱۴۰۰/۰۵/۲۴


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۹
برچسب ها:

You cannot copy content of this page