عبرتخانه بافق(۲۶) بابافقیه بافق کجایی؟
مرحوم مستوفی مفید بافقی درکتاب جامع خود درمعرفی زادگاهش و فرایند نامگذاری بافق مطلبی را می آورد که به نظر می رسد آنچه معاصرین اوازگذشتگانشان شنیده بودند رابازخوانی نموده و تعبیر زیبایی از نام زیبای بافق ارایه می نماید.
او می نویسد بافق دارای دو ناحیه متفاوت ازهم، مشتمل برده بالا به مرکزیت محل فعلی آرامگاه قاضی میر جعفر در غایت آبادانی وسرسبزی و ده پایین که حول وحوش محل فعلی بارگاه امامزاده عبدالله ابن موسی ع بوده .
قاضی میر جعفر از بزرگترین اوتاد ،پرهیزکاران و عرفای دوستدار اهل بیت ع بوده که پیرامونش گروه زیادی از مشایخ عرفان و صالحین حضور داشتند و بافق را به قطب گرانسنگی از زهاد،اشراف و مشاهیر تبدیل کرده بودند.
او اگرچه نامی از این بزرگان نمی برد اما اسناد کمی که از حضور و یاسفر بعضی از عرفا به بافق در سده های بعدی بجای مانده میتواند مهر تاییدی بر این مدعای مفید بافقی باشد چنانچه مینویسد :
زمانی که حضرت امیر المومنین علی ع به خلافت میرسند ومعاویه وسایر مخالفین به جنگ باایشان بر می خیزند امام(ع) به بعض سران برای یاری نامه نوشتند و حتی نامهای به مِخنَف بن سُلَیم حاکم اصفهان نوشتند تا او نیز به سپاه امام ملحق گردد. قاضی میر جعفر بافقی نیز دوتن از فرزندان خود به نام های محمد و عبدالله را برای یاری حضرتش به سوی شهر مدینه گسیل می دارد و ایندو حدود جنگ صفین(سال۳۷ق.و۳۶خ.) به اردوگاه امام ع رسیده و درجنگ مزبور به شهادت می رسند.
امام علی ع نامه ای به پدرمحمد وعبدالله نوشته وضمن تسلیت و دلجویی و به نوشته مفید بافقی مقام قضاوت و ولایت بافق امروزی را به جناب قاضی میر جعفر تفویض نموده و مردم بافق را به پایداری در امر به معروف ونهی از منکر سفارش می نمایند.
پس از وفات قاضی میر جعفر ،فرزندان و نوادگان او مسند قضا و حکومت بر بافق را بنابر فرمان حضرتش ادامه دادند و اصل سیاهه فرمان مزبور را به خط مولا ی متقیان در خاندان خود حفظ نموده بودند تااینکه شاه سلطان …….وقتی از دستخط مزبور اطلاع می یابد آنرا برای تیمن و تبرک از نوادگان قاضی میر جعفر درخواست نموده و وپس از رویت در ضبط و حفظ آن در خزینه ای محکم سفارش نموده و به نوشته مفید بافقی ” تا به امروزه که در حال نوشتن این کتابم (مختصرمفید) و سال ۱۰۸۹ قمری(۱۰۵۶خورشیدی) است دستخط ولایت و قضای بافق همچنان در اختیار فرزندان قاضی میر جعفر می باشد!
.ازدیگرسو، در محل فعلی شهر بافق درزمان حکمرانی یکی از فرزندان قاضی مزبور چشمه آبی پدیدار می شود و درویشی در کنار چشمه سکنی می گزیند و کم کم به مقاماتی از دانش و فقه و سلوک معنوی می رسد که صیت آوازه اش به اطراف و اکناف بافق می رسد و مردم ده بالا و دهات پیرامون بافق امروزی به دیدنش سرازیر می شوند و چون می پرسند به کجا می روید؟پاسخ می دهند که به زیارت “بابافقیه” در ده پایین !.
تعدادی از زایران هم در کنار چشمه و بابا فقیه اقامت گزیده و کم کم قصبه ای در کمال نزهت،خرمی،با مزارعی شاداب شکل گرفته و آباد می گردد.
شایان یادآوری اینکه ده بالا و پایین تا چندین سال پیش حدود ۴ کیلومتر از هم فاصله داشت.مفید بافقی باور دارد که واژگان بابا فقیه کم کم با افزایش کاربرد ،سهولت خوانش ،هضم در لهجه اصیل بافقی و تکرار آن به بافق تبدیل گشته و واژه بافق به آن بر می گردد.
ازعنوان “بابا فقیه” دو معنای ارزشمند به دست می آید. فقیه که رساننده رتبه علمی اوست و بابا که در بردارنده مقام بالای او در عرفان و قطبیت سالکان راه حق وحقیقت می باشد .واژه بابا در سده های پیشین به ویژه از دوران سلجوقیان به عنوان اصطلاحی صوفیانه، بر پیران کامل نامیده می شد. بعضی براین باورند که ریشه واژه بابا به زبان سومری بر می گردد که به شکل《آبا و آببا》وجود داشته( واکنون در لهجه بافقی رایج وجاریست) و در همه ی زبان ها هم به شکل های مشابه وجود دارد.
فرهنگ دهخدا نام هایی همانند باباافضل کاشی و باباطاهر همدانی و نیز آتا را در ترکی در همین رسته می داند و می نویسد : رنگی آتا و وادون آتا که نام دو تن از مشایخ خوارزم بوده و قبر ایشان زیارتگاه مردم است و نیز در بلاد روم پیران و مرشدان خود را، دده گویند و هر کس را که در کاری بزرگ باشد تعظیماً بابا خوانند همانطور که پاپ از پاپا گرفته و در پهلوی ساسانی هم به معنای پدر و بابا کاربرد داشته و هم آوای بابای فارسی است.
صاحب برهان قاطع نیز می گوید سرکرده وریش سفید طایفه قلندران را نیز بابا گویند.بیشترین رواج در معنای اصطلاحی بابا در قرون هفتم وهشتم قمری می باشد که از معروفترین پیران و بزرگان طریقت می توان به بابا رکن الدین درگذشته به ۷۶۹ق. مدفون در تخت فولاد اصفهان، باباطاهرعریان همدانی(حدود۴۴۷ق.) ،بابا کوهی شیراز(۴۴۲قمری) اشاره نمود. مسعود بن عبدالله بیضاوی شیرازی ملقب به بابا رکن الدین از بزرگترین علما،عرفا وزهاد سده ۸ قمری بود که داستان های شگفت آمیزی از مکاشفاتش نقل کرده اند و بسیاری از اوتاد همانند مرحوم شیخ بهایی،علامه مجلسی ، نخودکی اصفهانی و آیت الله کشمیری همیشه به زیارت و برکات مقبره و بارگاهش سفارش و تاکید می نمودند.
بنابراین بابای بافق که ملقب به فقیه و ازسال های ۳۷ قمری به بعد در ده بالای بافق سکونت داشته از بارزترین صالحان دوران بوده واگرچه اکنون از دستخط مبارک مولای پرهیزگاران به او وخاندانش اثری آشکار نیست ع ولی اقامت و درگذشت دوتن از نوادگان امام صادق ع از سادات بلند مرتبه عریضی به سال های ۴۶۰ قمری که مشهور به علم و دانش بودند و سنگ قبر هایشان در بافق رویت شده بود می تواند روشنگر خط سیر گردآمدن بزرگانی از صالحین و تشکیل حلقه ارباب دوست در آبادکده بافق در طول چند صد سال باشد.
ادامه خط سیر چنین سلوک و برازندگی را می توانیم تا سده های ۸ قمری در قطبیت شرف الدین علی بافقی در خانقاه های یزد ، تفت و سپس در دربار شاه طهماسب صفوی ونیز التفات ویژه وحشی بافقی و بیگتاش خان افشار بافقی به شاه نعمت الله ولی و دامادش میر میران ،حاکم یزد نظاره گر باشیم.
بابای بافق هم از نظر قدمت زمانی و هم از نظر مرتبت و مقام که مورد عنایت و خطاب مستقیم مولای پرهیزگاران بوده اند به مراتب از سایر زهاد و اوتاد نامبرده بالاتر و برتر و سال ها نور افشان آسمان بافق و دل های مردم هواخواهش بوده است. برکات گردهمایی صالحین و متقین در این بخش کوچک اما آباد دوباره در زمان صفویه به اوج شکوه و باروری می رسد و با بروز شرف الدین علی ، شمس الدین بافقی، مفید بافقی و وحشی بافقی غنچه های ملکوت ودانش در گلستان بافق شکوفا می شود.
بهره هایی که مرحوم کمال الدین محمد وحشی بافقی از شرف الدین علی بافقی ،استاد و قطب سالکان حقیقت در ایالت یزد برد و نقش آن پیر فرزانه در شکل دهی به شخصیت علمی،عرفانی و ادبی وحشی بافقی و برادرش بر همگان مبرهن و آشکار است.
پیر بزرگوار دیگری که در مقبره پیر مراد بافق مدفونند ویا حضور پایداربافقی ها در مدیریت بزرگترین دو خانقاه ایران در شمال و مرکز تهران به نام های خانقاه ظهیرالدوله و خانقاه صفی علیشاه گواه بارزی بر روشنی مشعلی است که از سال ۳۶ خورشیدی تاکنون ادامه دارد و هیچکس نمیتواند این سترگ سرزمین آباد وسرافراز را با چند میخک تازه به دوران رسیده و یا نزول چند روستای چندروزه تکانش دهند.
باید به بعض غافلین و جیغک های از روز گریزان و شب رو هشدار داد که اگر به پایه های تنومند بافق چنگ اندازید درزیرپای تاریخ وفرهنگ و توان و اراده اش خورد وخمیر خواهید شدولو اینکه کاغذ پاره ای هم ردوبدل نمایید همانطور که چادرملو، آسمان شهر غاصبین را ظلمانی و تنفس خورده مالکانش را به لجن سیاه کشید… باور ندارید از پلنگان گریز پا وتیزدندان دشت های کوشک و درانجیر و زریگان و چادرملو و پیروزی وآریز بافق بپرسید….
سیدمحمد میرسلیمانی نوروز ۱۴۰۲