نظر مردم و مسافران درباره نوروز گاه آبشار بافق

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
سه‌شنبه - 8 فروردین 1402

 

نوروز امسال از جهات مختلف بسیار متفاوت تر از سال‌های گذشته بود، اول اینکه مردم اولین نوروز را در دوران پسا کرونا بدون ترس تجربه می کنند و دوم اینکه سال جدید با آغاز ماه رمضان مقارن گشته و بسیاری در افکار خود، جشن ها و برنامه های ویژه ی نوروزی خود را دارای محدودیت می دانند و البته دغدغه ی مسئولین شهر نیز طبعا با توجه به مسائل اجتماعی روز و نیازهای جامعه نیز فرق نموده است.

چهره شهر نیز آرایشی مذهبی، فرهنگی به خود گرفته است. رنگ آمیزی هفت سین های میادین شهر از رنگ های مذهبی نشأت گرفته، بنرها زیبایی بهار طبیعت و قرآن را ادغام و پیامی ساده و صمیمی را منتقل می کند.

در این میان شهرداری، ارگانی مهم که علاوه بر زیباسازی شهر، چند سالی است که دستی هم در اجرای برنامه های نوروزی در قالب جشنواره و در پارک آبشار دارد.

قبل از رفتن با توجه به اینکه از شلوغی پارک با خبر بودم به خود می گفتم؛ حتما با یک بی نظمی و ماشین هایی که به علت کمبود جای پارک، بد پارک شده مواجه خواهم شد اما وقتی نظم، راهنمایی پارکبان ها و انتظامات آنجا را دیدم واقعا شوکه شدم و چندین بار تا پایان گزارشم از خود پارکبان ها یا مسئولین این امر تشکر کردم.

صدای آواز و دهل ایل بختیاری، چراغانی خاص پارک، بازارچه کوچک و نورانی که تخم مرغ های هفت سین در وسط آن خودنمایی می کرد، گذرگاه های پر تردد عابرین و خنده ها و تعریف خاطرات جوان ها با یکدیگر حکایت از شادی و جشنواره ی پرباری بود که در حال برگزاری می باشد.

آقا مهدی پسر جوان و پارکبان یکی از قسمت های ورودی (خجالتی که حاضر به بودن در قاب دوربین نبود) از استقبال مسافران و بافقی ها از برنامه های این مکان گفت و ادامه داد: هر شب جمعیت زیادی برای دیدن برنامه ها می آیند، وقتی می آیند خوش حال هستند و وقتی می روند خوش حال تر…

آقا مهرداد مسافر نوروزی اهل کرمان با لهجه ی زیبای خود از خونگرمی مردم بافق گفت : حدودا ۸ سال قبل نیز در ایام عید به بافق سفر کردیم اما به جز گرما و پارک های ساده چیز دیگری ندیدیم برای همین راضی کردن خانواده برای این سفر بسیار سخت بود.

همسر ایشان در ادامه گفت:اما جیب و فرصت ما به اندازه سفر به بافق همراهی می‌کرد و مجبور شدیم قبول کنیم ولی امروز واقعا به ما خوش گذشته، صبح را به بازدید از میدان خان و امامزاده عبدالله گذراندیم و شب را اینجا.

وقتی از فضای شهر پرسیدم، پدر ادامه داد: خوب و ساده، من بیشتر دنبال شهر نزدیک بودم که از لحاظ فرهنگی نیز دختر و همسر من در امان باشد و خدا را شکر شهر بافق این امنیت و حس آرامش را داشت.

خانواده مسافر دیگری در سمت دیگری با جمعیتی زیاد دور هم نشسته بودند و با نگاه های خود کودکانشان را که در حال بازی و شیطنت بودند، از لحظات لذت می‌بردند.

حقیقت امر من خیلی متوجه لهجه آن ها به دلیل تند حرف زدن نمی شدم اما دختر خانواده که دانشجو نیز بود، می گفت : از قوم و خویش هایمان تعریف امسال بافق را شنیدیم ولی فکر نمی کردیم در شهر کویری این شرایط وجود داشته باشد. شهر قشنگی است.

اعظم کارگران یکی از بافقی های حاضر در پارک، در هزینه های صورت گرفته در پارک را سودده دانست و ادامه داد: همیشه سوددهی به پول آوردن نیست وقتی در شهر هزینه می شود و ما می‌بینیم هم شهرمان در کشور اسم و رسمی پیدا کرده و هم بچه های ما با دیدن برنامه ها و استفاده از امکانات تفریحی آن لذت می‌برند و می خندند، این یعنی سود و مفید بودن هزینه کرد.
او در رابطه با فضای شهر گفت: خوب است اما به نظر من با پولی که شهر ما دارد باید خیلی بهتر از این ها باشد.

گله ی او از شهردار این بود که خانه ی من در بلوار انقلاب است و شهرداری تازه یادش افتاده با تعویض بلوک ها با سنگ و با طرحی بهتر می تواند خایبان ساده شهر را زیبا کند در صورتی که باید این کار پایان سال تمام شده باشد.

افسانه خبری که از شهرهای شمالی برای دید و بازدید نوروزی به خانواده اقوام خود آمده بود برنامه های ایل بختیاری را دارای قشنگی خاصی توصیف کرد و ادامه داد: غرفه ها و برنامه های ایل بختیاری خیلی قشنگ بود.
بازارچه اول پارک شبیه بازارچه های محلی شهر ما بود و خوش برخوردی غرفه داران موقع پرسیدن قیمت ها عالی بود.

پسر کوچک او که گویا در مسابقه ی مخصوص بچه ها باخته بود با خنده به سمت ما آمد و در میان خنده ها شروع به تعریف مسابقه و باخت خود کرد که خانم خبری باز ادامه داد: خیلی خوب است که هم برای بچه ها، هم برای بزرگ ترها و هم قشر های مختلف از لحاظ فرهنگی و اعتقادی اینجا غرفه و برنامه دارند، مکثی کرد و گفت اما برای ما خانم ها برنامه خاصی نبود، من که سرگرم فرزندم بودم اما کاش برای دختران برنامه ای بود.

پسر نوجوانی که من را در حال صحبت با چند نفری دیده بود به سمت من آمد و گفت: من و دوستانم گفتیم اول برویم جای خلوتی پیدا کنیم بعد برگردیم وسایل قلیانر ا بیاوریم و…. اما حدودت یک ساعتی را برای دیدن و شرکت در مسابقه گذراندیم و دو ساعتی یسرگرم دیدن برنامه ایل بختیاری شدیم ، حالا هم دیگر صرف نمی کند که وسایلمون را بیاوریم.

این پسر نوجوان که اسم خود را نگفت و دوستانش نیز به حمایت از او هرکدام به یک اسم صدایش می کردند ادامه داد :حالا حرف من این است که اگر می توانید به آن هایی که مدام ما را سرزنش می کنند که چرا قلیان و چرا….. اگر در طول سال هم برنامه هایی در پارک ها یا حتی خیابان ها و امامزاده داشته باشند که ما را سرگرم کند وقتی برای اشتباهات ما نمی ماند.

از ۳ پسر بچه که مشغول آب بازی بودند پرسیدم از کجای پارک خوشتان آمده، سه تایی با هم و در هم گفتند آب بازی، لواشک ها، سیب زمینی سرخ کرده و…

با شیطنت از پسر نوجوان دیگری در غرفه شهدا مشغول عکس گرفتن بود، پرسیدم اگر غرفه ی دیگری از یک خواننده پاپ و معروف کشور در کنار این غرفه بود بهتر نبود، گفت اصلا، خودشون هم گاهی نمیفهمند چی می‌خوانند تازه عمر معروف بودن آن ها زود تمام می شود و عکس گرفتن با آن ها فقط برای دوره ی خاصی است اما من هنوز وقتی عکس چند سال پیش که در تشییع شهدای مبارکه گرفتم و یا حتی عکس هایی که در طبیعت گرفته ام را نگاه می کنم، لذت میبرم و برایم تازگی دارد.

خوش حال از خوشحالی مردم به سمت رفتن به طرف ماشین بودم که خانم بافقی حدودا ۷۰ ساله ای صدایم کرد و از من خواست برایش شماره ی فرزندش را بگیرم.

بعد از تماس تلفنی اش گفتم اگر می‌خواهند خانه بروند ایشان را ببریم که سر صحبت باز شد و گفت: بچه هایم گفتند امشب افطاری ساده ای درست کنیم و بیایم پارک، هم بچه ها بازی کنند و هم افطاری دور هم باشیم.
خیلی جفا و سختم بود که چطور اینجا نماز بخوانم و تا کی بخواهم معطل برگشت همراه آن ها باشم. وقتی آمدیم و اذان گفتند شنیدم نماز جماعت هست، سریع رفتم و نماز جماعت خواندم، امام جماعت فهمیده ای بود، نماز را خیلی دنباله دار نخواند، بعد هم افطاری ساده ای دادند.

خلاصه بگویم که هرجا دیدم برنامه ای هست با این پای دردآلود رفتم و نگاه کردم، حالا نیم ساعتی است که پسرم زنگ زده که برویم خانه و اینجا وعده کردیم اما گوشی من شارژ پولی ندارد و از شما خواستم تماس بگیرید.
یادم رفت این نکته را بگویم که چندین خانواده ی مسافر از من آدرس سرویس های بهداشتی را می گرفتند که فکر کنم نیاز به تابلوهای بیشتری برای نشان دادن مسیر بود.

از ایشان بعد از صحبت کوتاهی خداحافظی و در حالی که خدا را بابت شادی همشهریانم شکر می کردم به سمت خانه حرکت کردم.

و در پایان باز هم از کلیه ی مسئولین اجرای این برنامه و بویژه آقای زمانی جوان خوش رو و خوش برخورد که مسئول پارکبان ها و انتظامات بودند برای ایجاد این شرایط امن و منظم قدردانی می کنم.

محبوبه رنجبر بافقی

 

 

 

 

 

 


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۲۲۱
برچسب ها:

You cannot copy content of this page