ما صاحب خانه ایم
یک بار مصاحبه کننده ای از *دورنمات خواست تا تعریف خود را از تئاتر ارائه دهد …
نمایشنامه نویس سوئیسی لحظهای درنگ کرد و سپس گفت :
بعنوان مثال ۲نفر را در نظر بگیرید که قهوه می نوشند.
این عمل اهمیتی ندارد.
اما اگر می دانستید که فنجان های آنان زهرآلود ست،
آنگاه “عمل قهوه نوشیدن به نمایش تبدیل می شد”.
…. … .. .
با اشاره کوچکی به این مصاحبه صرفا خواستم به جای چنگ انداختن به دیوار همسایه و بالا رفتن از آروغِ ریش سپیدانِ محله بالا و کُپی گنده گویی ها ، به زبانِ ساده دورنمات تعریفی از تئاتر را یادآوری و در تکمیل آن بگویم :
آن ۲نفر،فنجان های زهر آلود و بطبع تئاتر ،
تنها و تنها و تنها با حضور و هُرم نفس *تماشاگر (که حکم خون در رگهای صحنه را دارد) به حیات و زیست خود ادامه خواهند داد.
بعبارتی تئاتر ، نه به مدیران یاوه گو ، بیسواد و عاشق “ادبیات کپک زده سنتی” وابسته است …
و نه به هنربندان،کاسبان و چگواراهای بی اندیشه وطنی که برای خوشایند خودکامه ها ، بادمجان ها برای قاب ها چیدمان کرده اند!
بلکه تئاتر تنها به تماشاگر وابسته و با او *معنا پیدا می کند.
و ما هنرجویان برای مخاطب این صحنه مقدس ، هنر والا و رسالت “آگاهی بخشی اش” …
فنجانهای آغشته به زهر که هیچ
خودِ زهر را هم سر خواهیم کشید!
بقول حمید خان سمندریان(پدر تئاتر ایران) :
این صحنه ، *خانه ماست.
و قطعا صاحبخانه برای “چگونه زیستن” در این خانه از هیچ غریبه ای اجازه نخواهد گرفت.
نمایش:کله سبز شمرونی 🕊️
میثم پورمنش
بهار ۱۴۰۲