ريشه در بافق، بالندگي براي ايران
ريشه در بافق، بالندگي براي ايران
هفته نامه افق کویر در دو شماره اخیر خود (604 و 605) اقدام به درج مصاحبه ای با دکتر سید جلال ترابزاده رئیس بخش مهندسی مکانیک و هوا و فضا دانشگاه ایالتی کالیفرنیا آمریکا نمود. آنچه را که می خوانید گفتگوی این هفته نامه با خانواده ترابزاده بافقی است که چند روزی برای عیادت و احوال پرسی اقوام به ایران سفر کرده است:
فراهم بودن شرايط مساعد براي زندگي از گذشته تاکنون باعث جذب جمعيت بوده است؛ چه بسا تمدن ها در جاهايي که شرايط خوبي براي زندگي داشته و مي توانسته تأمين کننده نياز افراد باشد، قويتر از جاذبه زمين در جذب افراد عمل کرده است. منظور از شرايط مساعد، شرايط محيطي نيست چون مي بينيم که جمعيت هاي فشرده در شهرهايي متمرکز شده اند که توانسته نياز مالي و طبعاً نياز هاي مختلف افراد را تأمين کند. شهرستان بافق با منابع غني که دارد مي توانست اين چنين باشد و به عنوان يک شهر صنعتي پيشرفته نياز هاي مختلف انسان را پاسخگو باشد اما متاسفانه با ضعف هاي شديدي که مسئولين و حتي خود بوميان اين شهر از خود نشان داده اند باعث شده است که بيشتر حالت دافعه ايجاد شود تا جاذبه و چه بسا نيروهاي متخصص و کار آمد، مشاهير و بزرگان در زمينه هاي مختلف ترجيح به ترک دياري که سيلي خورده بي کفايتي برخي است، داده اند. خبرنگار هفته نامه افق کوير با دوتن از اين بزرگان که ريشه در خاک بافق دارند اما در جاي ديگر به بار نشسته اند، گفتگويي ترتيب داده است که مي خوانيم.
افق کوير: لطفاً خودتان را معرفي کنيد؟
-ضمن تقدير و تشکر از دعوتي که براي مصاحبه نموده ايد. بنده، دکتر سيدجلال تراب زاده بافقي، متولد 1334 در بافق هستم. دوره ابتدايي را در مدرسه خلدبرين و دبيرستان را تا کلاس نهم در دبيرستان وحشي بافقي گذراندم. براي ادامه تحصيل به اصفهان رفته و رشته رياضيات را در دبيرستان حکيم صناعي طي نموده و با اخذ ديپلم رياضي در 4 دانشگاه قبول شدم. بنده جزء اولين نفراتي بودم که در 4 يا 5 رشته همزمان قبول شدم.( دانشگاه پلي کلينيک اميرکبير رشته مهندسي شيمي، دانشگاه صنعتي شريف رشته متالوژي، رشته برق دانشگاه شيراز و مهندسي شيمي دانشکده نفت آبادان).
براي تحصيلات دانشگاهي به آبادان رفتم. دوره ليسانس را در آن جا گذراندم و در سال 1357 با استفاده از بورس تحصيلي که از طرف دانشگاه ايالت کاليفرنياي جنوبي در لس آنجلس دريافت کردم، براي ادامه تحصيل درمقطع فوق ليسانس به آمريکا رفتم. از آنجا که رکورد خوبي داشتم، استادان از من خواستند تا بمانم که با ماندنم توانستم در مقطع دکترا، در رشته مهندسي نفت، دقيقاً در (سال 1984 ميلادي)، مدرک بگيرم.
افق کوير: از سابقه هاي اجرايي خود بگوييد:
براي تدريس به دانشگاه ايالتي کاليفرنيا دعوت شدم و از سمت استادياري شروع به کار کردم و در حال حاضر استاد و رئيس بخش مهندسي مکانيک و هوا و فضا هستم. رياست دانشکده از دوسال پيش به من محول شده است. توانسته ام در دانشگاه لانگ بيچ رشته مهندسي نفت را راه اندازي کنم.
افق کوير: چندسال است ساکن آمريکا هستيد؟آيا از علم و تجربياتتان در ايران هم استفاده مي شود؟
الان، دقيقاً 35سال است که در آمريکا زندگي مي کنم. از سال 1372 به طور مرتب براي بازديد از خانواده و ارائه دوره هاي کوتاه مدت تدريس در دانشکده هاي مختلف به ايران مي آيم و افتخار تدريس در دانشگاه صنعتي شريف، طرح تأسيس در مقطع فوق ليسانس مهندسي نفت را داشته باشم. با دانشگاه هاي اميرکبير، مهندسي شيمي ، نفت و دانشکده نفت آبادان همکاري داشته و دارم.
افق کوير: از خانواده خود بگوييد:
-در خانواده اي بزرگ شده ام که 5 نفر هستيم، يک خواهر و 4 برادر. دو برادرم بازنشسته شده اند و برادر ديگرم در آمريکا مسئوليت اداره راه و ترابري کاليفرنيا را بر عهده دارد و خواهرم به شغل شريف معلمي مشغول است.
متأسفانه دير ازدواج کردم، در سن 43 سالگي با خانم ايراني که متولد تهران و پزشک مي باشد، ازدواج نمودم. هم اکنون دو فرزند 8 ساله و 12 ساله دارم .
افق کوير: زندگي ايرانيان در خارج از کشور چگونه است؟
ايرانيان خارج از کشور بخصوص در آمريکا بالاترين درجه تحصيلات در بين جوانان خارجي آن جا را دارند و در مقطع عالي ليسانس، فوق ليسانس و دکترا جايگاه خوبي دارند. تعدادي زيادي از ايرانيان در مراکز علمي و آموزشي کار مي کنند و در اکثر دانشگاه ها و بيمارستان ها سمت هاي بالا دارند، بازرگانان و کساني که سرمايه گذاري کرده اند خيلي خوب خودشان را نشان داده اند و نقش بسيار مهمي را در اقتصاد جنوب کاليفرنيا دارند که شهردار لس آنجلس و فرماندار کاليفرنيا هر سال از آنان تقدير مي نمايند.
افق کوير: از خاطرات خود و از بافق بگوييد:
تا 15 سالگي دربافق بودم و از آن زمان خاطرات خيلي خوبي را به ياد دارم. در اوقات فراغت تابستان به گذراندن درس هاي حوزه، زيرنظر استاد حجت الاسلام حاج سيدجواد ميرغني زاده مشغول بودم. در درس هاي حوزه با حجت الاسلام آقايان سليماني و نقيب الذاکرين که از من بزرگتر بودند هم کلاس بودم . در دوران دبستان و دبيرستان با دکتر برخورداري و دکتر سرياني در دوران مدرسه رقابت داشتم.
افق کوير: امروز بافق را چگونه مي بينيد؟
در مدتي که رفت و آمد مي کنم، متأسفانه آن انتظاري که از نظر پيشرفت و برنامه ها را داشتم نبودکه به نظرم يکي از دلايل آن بدي آب و هوا باشد که نمي تواند جذب خوبي داشته باشد.
افق کوير: براي پيشرفت شهر چه توصيه اي به مسئولين داريد؟
داشتن برنامه ريزي طولاني نه مقطعي و لحظه اي. سنگ آهن از بافق صادر شده و در جاهاي ديگر تصفيه گرديده و حتي خارج از کشور مي رود. خوب است امکانات بهره برداري را در همين جا تأسيس نمايند، درست است هزينه بر است و سرمايه مي خواهد ولي احتمالاً با بخش خصوصي مي توان برنامه ريزي و سرمايه گذاري کرد. بايد بين نيروهاي دولتي و خصوصي هماهنگي صورت بگيرد.
افق کوير:فرزندان پسوند بافقي را دارند؟
بله، در شناسنامه ايراني و گذرنامه هم پيشوند سيد را دارند و هم پسوند بافقي.
افق کوير: چه توصيه اي به جوانان زادگاه خود داريد؟
ايجاد انگيزه براي افراد مهم است و بايد با برنامه پيش رفت. انگيزه از خانواده شروع مي شود، زماني روي دکتر يا مهندس بودن تاکيد فراواني بود اما الان آن دوران گذشته، براي اين که جامعه به خوبي پيشرفت کند تمام تخصص ها بايد مثل مهره هاي ماشين با هم کار کنند، صرفاً با مهندسي و غيره نمي توان جامعه را به پيشرفت رساند.
افق کوير: با توجه به اين که شما يکي از افراد موفق و افتخارات شهر هستيد، چه طرح و نظري داريد تا موفقيت در تمام زمينه ها در شهر ايجاد شود؟
اگر از زماني که معدن سنگ آهن کشف شد، برنامه ريزي براي توليد بود حداقل اگر يک درصد از آن صرف عمران و آباداني شهر شده بود، وضعيت اين چنين نبود، البته شنيده ام خوشبختانه الان درصدي برمي گردد که کافي نيست و با توجه به کشف معادن جديد روي، ذغال سنگ و سرب مي توان شهر بافق را به مراحل بالاتر رساند. مسئولين بايد بررسي نمايند و بتوانند از نيروها و سرمايه ها بهره بهتري ببرند و بايد برنامه ريزي ادامه داري داشته باشند. فراموش نشود جامعه هاي که نتوانسته اند پيشرفت نمايند محتاج به بررسي هاي زيربنايي است.
***
بازديد از خانه پدري( رستوران وحشي بافقي) فرصتي فراهم آورده بود تا دو بردار در کنار هم باشند که خبرنگار هفته نامه افق کوير فرصت را غنيمت شمرد و با بزرگ مرد ديگري از خاندان تراب زاده مصاحبه نمود:
افق کوير: لطفاً خودتان را معرفي نماييد؟
سيدجعفر(امير)تراب زاده بافقي هستم که در سال 1339 در بافق به دنيا آمدم. تحصيلات ابتدايي را در مدرسه خلدبرين گذراندم. سال اول از مدرسه خيلي مي ترسيدم و هرچند به زور به مدرسه فرستاده شدم اما دل خوشي من اين بود که سيدجلال برادر بزرگم در آن جا بود او را که در کلاس پنجم بود بيرون مي آوردم و باعث دلداريم مي شد. دوران راهنمايي را در مدرسه کورش کبير و دبيرستان را در مدرسه وحشي بافقي در رشته علوم تجربي گذراندم.در کنکور سراسري رشته زمين شناسي دانشگاه اصفهان پذيرفته شدم.
افق کوير: از گذشته و بافق چه چيزي به ياد داريد؟
تا 18 سالگي ام را در بافق و با خاطرات خوب گذراندم. در دوره راهنمايي و دبيرستان جزء بسياري از تيم هاي ورزشي بودم. آن سال ها براي اولين بار کلوپ ورزشي افتتاح شده بود که با وجود خاکي بودن خيلي خوب بود. يادم است در زمينه هاي پيروزي انقلاب نه تنها در دانشگاه بلکه در بافق همراه با دکتر ميرزايي، دکتر سيدعلي ميرغني زاده، دکتر برخورداري در فعاليت پيروزي انقلاب اسلامي نقشي داشتيم.
افق کوير: از علاقه تان به ورزش بگوييد:
در سال 58 در ضمن فعاليت و درس خواندن به ورزش علاقه داشتم و جزء يکي از نفرات تيم ژيمناستيک دانشگاه اصفهان بودم که در يکي از روزها حادثه اي برايم اتفاق افتاد و با زمين خوردن گردنم شکست و به نخاع ام آسيب رسيد. در سال 58 در سن 19 سالي، مي توانيد تصور کنيد چه شرايطي بود! خانواده ام به بيمارستان اصفهان آمدند در صورتي که در صد زنده بودن را خيلي کم مي دانستند اما با کمک و لطف خدا، بعد از 20 روز که بهبود يافتم به بيمارستان تهران منتقل شدم، از آنجا که درمان و معاينات مؤثر نبود. با توجه به اين که برادرم جلال 8 ماه قبل براي تحصيل به آمريکا رفته بود خانواده ام مقدمات رفتنم را فراهم کردند و مرا براي درمان به آمريکا فرستادند که 4 ماه در مرکز توان بخشي ر به هر سختي بود گذراندم اما معلوليتم خوب نشد و ويلچر نشين شدم.در بيمارستان که بودم،دلم مي خواست به ايران و به خانه برگردم اما قسمت بود در آن جا ادامه تحصيل دهم.
افق کوير: از دوران تحصيل خود بگوييد:
به خاطر داشتن نمره هاي خيلي خوب به من اجازه دادند در دانشگاه کاليفرنياي جنوبي مشغول به خواندن رشته مهندسي شوم.
با توجه به ناتواني و قطع نخاع شدنم در هر لحظه به کمک نياز داشتم و نمي توانستم مستقل باشم اما با اراده اي که بايد باشد تا انسان از مشکلات بگذرد موفق شدم و از دانشگاه بورسيه گرفتم.
در زمان تحصيل به کار کردن مشغول شدم و از مراحل پايين در اداره راه و ترابري شروع کردم و بعد از گذشت 25 سال هم اکنون مدير بخشي از اين اداره هستم و از کاري که دارم راضيم چون به من احتياج دارند از اين بابت نيز خدا را شاکرم که در خانواده اي متولد شدم که با توجه به اين که پدرم تحصيلات بالايي نداشتند ولي خيلي مشوق بودند.
افق کوير: آيا دلتنگي هم در ديار غربت داريد و چگونه با آن کنار آمديد؟
از سال 1358 از ايران رفتم و الان حدود 34 سال مي گذرد. اوايل دلتنگي زياد بود، دوري از خانواده و مي دانيد که هيچ جا وطن نمي شود ولي خوب شرايط من جوري بود که به خاطر مقتضيات زمان بهتر بود آن جا باشم. از زماني که رفتم تاکنون 4 بار به بافق آمدم که دفعه آخر براي فوت مادر در سال 1383 بود.به هرحال ديدن دوستانم و خانه قديمي پدر مرا تحت تأثير قرار مي دهد.
افق کوير: چه چيز از بافق را هميشه به ياد داريد:
در خانه پدري ام که هم اکنون رستوران سنتي وحشي بافقي نام گرفته است به صورت هفتگي قرآن خواني داشتيم. سيدجعفر ميرغني زاده و سيد اشرف فهيمي جزء افرادي بودند که در آن زمان ها براي خانواده ما روضه مي خوانند.
افق کوير: آيا دوست داريد به زادگاه تان برگرديد؟ خيلي دوست دارم ولي اطلاعات کافي ندارم که بدانم مي توانم فرد مفيدي که در آن جا باشيم يا خير؟ اي کاش شرايطي مهيا شود تا براي آباداني و پيشرفت شهري که در آن دنيا آمدم کاري انجام دهم.
افق کوير: چه توقعي از مسئولين شهرستان داريد؟
از مسئولين مي خواهم تا شرايط بهتري براي نيروي جوان فراهم کنند. از نظر تحصيلات بهترين موقعيت فراهم شود تا جوان در همين مکان تحصيل کند و در همين شهر فعاليت کند. يکي از دليل که بتوان افراد موفق را نگه داشت اين است که شرايط فراهم گردد و مطمئنم فرد وطن را از هرجاي ديگري بيشتر دوست خواهد داشت و اگر برايش موقعيت فراهم باشد که بتواند بماند و کار کند چرا به جاي ديگري برود.
افق کوير: حرف پاياني: از اين که فرصتي در اختيارم گذاشتيد خيلي ممنونم و اميدوارم که صحبت ها، حتي يک جمله آن بتواند باعث موفقيت حتي يک نفر شود و اين از هرچيزي براي من بالاتر است. آرزوي خوبي براي بچه هاي بافق دارم و اگر سالها بيرون از زادگاهت باشي باز هم دلتنگ مي شوي. اميدوارم روزي شهرم را در بهترين وضعيت ببينم.
برای خانواده آقای تراب زاده در هر کجای این کره خاکی که هستند آرزوی توفیق داریم. از بچگی یادمان است که می گفتند به ما حواستان به بازی و معلق زدنتان باشد که آقای ترابزاده قطع نخاع شده و رفته امریکا برای درمان. بعد از شاید 30 سال از آن موضوع که به ما بچه ها گوشزد می کردند و همیشه می خواستیم بدانیم این موضوع راست بوده یا می ترسانندمان، از یکطرف خوشحال شدم که ایشان را دیدم و از طرفی متاسف شدم که راست بوده است. در هر صورت، به قول سارتر : “اگر فلج به دنیا آمدی و قهرمان دومیدانی المپیک نشدی، خود مقصری” این جمله نشان دهنده عزم و اراده انسان است که در برادران ترابزاده عزیز سراغ داریم. به امید روزی که از این افتخارافرینان، بیشتر داشته باشیم.