این چه مسیری است كه به تماشا نشسته اید…؟!
گلایه نامه جمعی از سوگواران غربت مادر سادات، دارالعباده و دارالعلم یزد،
در مورد پخش برنامه های طنز از صدا و سیما
آه تحفه ی دلِ زخم خورده است و اندوه هم دم آن. دیده هایش مجرای جویبارهایی است كه از فراق سرچشمه می گیرد. رُخش از لطمه ها كبود است و گیسوانش روی ماه را سپید می كند. دردها رمق از كلامش گرفته و نایِ نوا را از او ستانده است.
اما با همه ی ناتوانی، صدا بر می آورد كه چراغ كم سو كنید و بساط عیش و نوش برچینید؛ آخر من زخم خورده ام. اگر همدردم نمی شوید بگذارید تا اشك، مرحمِ سوزِ دلم شود. تنها همین امشب را مراعاتم كنید تا با یاد یار سفر كرده ام آرام گیرم.
برای عیش و نوش فرصت زیاد است. بگذار تا شرح ناله با تو بگویم تا بلكه قدری با من هم ناله شوی. آن كه در فراقش به عزا نشسته ام، همانی است كه در و دیوار، او را بین خود حس كرده اند. آنی كه خویشتنداری كرد و دردِ بازو با كسی نگفت. آن بانویی كه به ناحق حقش را غصب كرده و جواب فریادش را با سیلی داده اند.
من عزادار آن سروری هستم كه از نسلش نورهای عالم تاب طلوع كردند. من در سوگ آن مادری نشسته ام كه در جوانی دست به كمر راه می رفت. وصیتش این بود تا در شب غسل و كفنش كنند، تا دشمنان از قبرش باخبر نشوند. مگر نه اینكه این سخن از جانب خاندان عترت صادر شده است كه «شیعیان ما از زیادی گل ما آفریده شده اند و به آب ولایت ما اجین. و در غم ما غمناك و در شادی ما شادند.»
پس این چه خنده بازاری است كه برپا كرده اید. این مسیری كه به تماشا نشسته اید مسیر انحرافی است كه مقصدش نارضایتی خاندان پاك پیامبر ـ علیم السلام ـ است.
فتیله ها را قدری پایین آورید تا فضا رنگ عزا گیرد. چه سریع پارچه ها را پایین آورده اید؟ دست نگه دارید، هنوز بزم عزا برپاست. شایسته نیست كه در این شب ها طنزپرداز باشید. زمان برای خنده و شادی زیاد است. صدا و سیمای طنز مرا از یاد محبوبم غافل می كند. گوش من نمی خواهد صدایی غیر از صدای یار را بشنود و سیمایی غیر از سیمای محبوب را نظاره گر باشد.
حال كه حرف دلم را شنیدی، خاموش كن این آوای باطل را و بر چهره ی شهر پارچه ای از رنگ غربت مادرانه بینداز و با من همنوا شو…
أین الفاطمیون….؟
بی صدا فریاد کن…!!!
جنبش قرارگاهی اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان یزد
در دين هيچ اجباري نيست. اين ايه قران هست پس بگذاريد مردم در انديشه و كردار ازاد باشند.