مسجد کوفه تو در روز جزا شاهد باش
مسجد کوفه تو در روز جزا شاهد باش من که معصوم ترم از همه مظلوم ترم
عید غدیر عید ولایت بر همه شیعیان مبارک باد غدیر ی که از 68 کیلومتری مکه شروع شد و تا رنتهای تاریخ ادامه پیدا کرد غدیر نزدیک می شود و غدیریان چه غریبانه دور از واحه ی غدیر نشستند چند روزی بود که دلم گمشده ای داشت ونمی یافت داشتم حرفها و دلنوشتهایی را از استاد شهید دکتر علی شریعتی می خواندم ناگهان دلم قرار گرفت راستی این علی کیست که نامش آرامبخش دلهای خسته و بیقرار است سالهای پیش با کتابهای نویسنده ای مسیحی لبنانی آشنا شدم که وقتی یک جلد کتاب این نویسنده بزرگ را خواندم شرمنده شدم که به خودم در ظاهر هم که شده شعیه علی می گویم این نویسنده مسیحی مارونی لبنانی تمجید های از این یگانه ی تاریخ کرده بود که هرگز به ذهن ما هم خطور نمی کرد امید وارم این جمله جرجرداق را آویزه ی گوش خود قرار دهیم : ای مادر روزگا چه میشد در هر عصر و زمانی یک علی (ع) به بشریت هدیه می کردی تا عدالت در تاریخ جاری و ساری باشد و چه زیباتر هم نامش شهید علی شریعتی در باره اش گفته علي (ع)، چه كسي ميتواند سيماي او را نقاشي كند؟! روح شگفتي با چند بعد، مردي كه در همه چهرههايشان به عظمت خدايان اساطير است. انساني كه در همه استعدادهاي متفاوت و متناقض روح و زندگي قهرمان است. قهرمان شمشير و سخن، خردمندي و عشق، جانبازي و صبر، ايمان و منطق، حقيقت و سياست، هوشياري و تقوي، خشونت و مهر، انتقام و گذشت، غرور و تواضع، انزوا و اجتماع، سادگي و عظمت. انساني كه هست از آن گونه كه بايد باشد، و نيست. در معركههاي خونين نبرد، شمشير پرآوازهاش صفوف دشمن را ميشكافد و به بازي ميگيرد. سياه خصم همچون كشتزار گندم هاي رسيده در دم تيغ دو دمش بر روي هم ميخوابد و در دل شبهاي ساكت مدينه همچون يك روح تنها و دردمند كه از خفقان زيستن بيطاقت شده است و از بودن به ستوه آمده، بستر آرامش را رها ميكند و در پناه شب – كه با علي سخت آشنا و مانوس و محرم است – از سايه روشنهاي آشناي نخلستانهاي ساكت حومه شهر، خاموش ميگذرد و سر در حلقوم چاه ميبرد، و غريبانه مينالد. زنداني بزرگ خاك، عظمتي كه در زيستن نميگنجد. روح آزادي كه سقف سنگين و كوتاه آسمان برسينهاش افتاده است و دم زدن را بر او دشوار كرده است او كه از شمشيرش مرگ ميبارد و از زبانش شعر، هم زيبايي دانش را ميشناسد و هم زيبايي خداوند. هم پروازههاي انديشيدن را و هم تپشهاي دوست داشتن را. خونريز خشمگين صحنه پيكار، سوخته خاموش خلوت محراب. او: ويرژيل” دانته“ است، و رستم ”فردوسي“ است و شمس مولاي روم و چه ميگويم!! مگر با كلمات ميتوان از علي (ع) سخن گفت؟! بايد به سكوت گوش فراداد، تا از او چهها ميگويد؟! چه او با علي (ع) آشناتر است…! علي (ع) خود محمد (ص) ديگري است، و شگفتتر آن كه: در سيماي علي (ع)، محمد (ص) را نمايانتر ميتوان ديد»
عباس ابراهیمی خوسفی
دستت مریزاد عالی بود حال کردم و روحیه ام تازه شد ممنون عباس جان