شهادت لياقت ميخواهد
اين روزها شهرمان حال وهواي عجيبي دارد .بوي شهيد وشهادت ميدهد.خيابانها ومعابرمزين شده اند به تصوير شهدا.تصاويري كه گويي از درون قاب رنگيشان نگاهمان ميكنند وشايد بحالمان ميخندندبه اين روزمرگي وغرق شدگيمان درزندگي وهياهوي پوشالي آن.
حال وهوايي كه مارابه سالها قبل بازميگرداند زماني كه اين شهيدان با لباني خندان از پدرومادرهايشان خداحافظي ميكردند.اصلا حس نميكردي كه شايد اين رفتن را بازگشتي نباشد توگويي كه مستقيم به بهشت ميروند.بدون توقف.
چنان سرمست بودند كه براي شهادت لحظه شماري ميكردند وازهم پيشي ميگرفتند.براي بدست آوردن پيشاني بند يا فاطمه ويا حسين با هم رقابت ميكردند.بزرگترين فريبشان زودتررسيدن ازدوستانشان به خط مقدم بود.واما قصه بچه هاي تداركات وپشتيباني فرق ميكرد.براي رزمندگان سنگر ميساختند وخود بي سنگربودندبراي رزمندگان غذاتهيه ميكردند وگاه خودگرسنه بودندوگاه روزه بودن را بهانه ميكردند همچون مادري كه اگرغذا كم باشد اولين كسي است كه اشتها ندارد واز سرسفره بلند ميشوداوست.خودرا پشتيبان رزمندگان ميدانستند وخود پشتيباني نداشتند.
بعد ازعمليات رزمندگاني كه جان سالم بدرميبردندمنزوي وگوشه گيرميشدند هم بخاطرشهادت دوستانشان وهم اينكه چراازدوستانشان عقب افتادند؟چرا انتخاب نشدند ؟وچرا لياقت نداشتند؟.
راستي مگركشته شدن وتكه پاره شدن هم لياقت ميخواهد مگردرخون خود غلطيدن هم لذت دارد.آري لذتي وصف ناشدني .مگرمولايمان حسين(ع)نميدانستند كه قراراست سرازبدنشان جداشودمگرنميدانستند كه علي اكبرشان قطعه قطعه ميشود؟پس چرا پابه اين ميدان گذاشتند؟
در راه دوست ورسيدن به معشوق قطعه قطعه شدن هنرميخواهد.مرد ميخواهد.آري شهادت اوج زيبائيست شهادت هنراست شهادت ارزش است.شهادت لياقت ميخواهد. لياقتي كه من وما نداشتيم.
گاهي بايد به گذشته برگرديم وآن را مروركنيم . شهدا چرا رفتند؟هدفشان چه بود ؟مبادا فراموششان كنيم مبادا چنان درزندگي غرق شويم كه ارزشهابرايمان كم رنگ شوند.مباداروزي شود كه بگوئيم ..شهدا شرمنده ايم……
محمدرضارضايي بافقي
جناب آقای رضایی
تشکر از این مطلب جابتان
انشاالله شهادت هم نصیبتان گردد.