مروری بر سوره حدید(10)
أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿١٦﴾
آیا براى كسانى كه ایمان آورده اند هنگام آن نرسیده كه دلهایشان به یاد خدا و آن حقیقتى كه نازل شده نرم [و فروتن] گردد و مانند كسانى نباشند كه از پیش بدانها كتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا كشید و دلهایشان سخت گردید و بسیارى از آنها فاسق بودند«16»
نکته ها:
1. گاهی قلبها زنگار گرفته و قسی می شود و دیگر پذیرای حق نیست که باید با ذکرخدا و کتاب خدا آن را خاشع کردمخصوصاً حال که در زمان غیبت به سر می بریم زمینه برای دور شدن از دستورات الهی بیشتر فراهم است مانند اهل کتاب که زمان طولانی بر آنها گذشت و مبتلی به قساوت قلب شدند در روایت است دوران غیبت حضرت مهدی(عج) به قدری طولانی می شود که گروه گروه مردم دین خود را از دست می دهند پس باید گفت: اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا و غیبة ولینا و کثرة عدونا و قلت عددنا و شدة الفتن بنا
پروردگارا شکایتمان را نزد تو میآوریم از نبود پیامبرمان و غیبت ولیمان و زیادی دشمنانمان و کمی تعدادمان و شدت فتنهها بر ما
2. راه درمان قساوت قلب یاد خدا و تلاوت کلام الله است گاهی افراد با یک تلنگر از راه خطا بر می گردند مانند فضیل که داستانش معروف است و اینجا از تفسیر نمونه نقل می کنم :
در طـول تـاریـخ افـراد بسیار آلوده اى را مى بینیم كه با شنیدن این آیه چنان تكان خـوردنـد كـه در یك لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضا در صف زاهدان و عـابـدان قـرار گـرفـتـنـد، از جـمـله سـرگـذشـت مـعـروف فضیل بن عیاض است .
(فضیل ) كه در كتب رجال به عنوان یكى از راویان موثق از امام صادق (علیه السلام ) و از زهـاد مـعـروف مـعـرفـى شـده و در پایان عمر در جوار كعبه مى زیست و همانجا در روز عـاشـورا بـدرود حـیـات گـفـت در آغـاز كـار راهـزن خـطرناكى بود كه همه مردم از او وحشت داشتند.
از نـزدیـكـى یـك آبـادى مـی گـذشت دختركى را دید و نسبت به او علاقه مند شد عشق سوزان دخـتـرك فـضیل را وادار كرد كه شب هنگام از دیوار خانه او بالا رود و تصمیم داشت به هر قیمتى كه شده به وصال او نائل گردد، در این هنگام بود كه در یكى از خانه هاى اطراف شـخـص بـیـدار دلى مشغول تلاوت قرآن بود و به همین آیه رسیده بود: الم یاءن للذین آمـنـوا ان تـخـشـع قـلوبـهـم لذكـر الله … ایـن آیـه هـمـچـون تـیـرى بـر قـلب آلوده فـضـیـل نـشـست ، درد و سوزى در درون دل احساس كرد، تكان عجیبى خورد، اندكى در فكر رفت این كیست كه سخن مى گوید؟ و به چه كسى این پیام را مى دهد؟ به من مى گوید: اى فـضـیـل ! (آیـا وقـت آن نـرسـیده است كه بیدار شوى ، از این راه خطا برگردى ، از این آلودگـى خـود را بـشـوئى ، و دسـت بـه دامـن تـوبـه زنـى ؟! نـاگـهـان صـداى فـضـیـل بـلنـد شـد و پیوسته مى گفت : بلى و الله قد آن ، بلى و الله قد آن !: به خدا سوگند وقت آن رسیده است ، به خدا سوگند وقت آن رسیده است )!
او تـصـمـیـم نـهـائى خودش را گرفته بود، و با یك جهش برق آسا از صف اشقیا بیرون پـریـد، و در صفوف سعدا جاى گرفت ، به عقب برگشت و از دیوار بام فرود آمد، و به خـرابـه اى وارد شـد كـه جمعى از كاروانیان آنجا بودند، و براى حركت به سوى مقصدى با یكدیگر مشورت مى كردند، مى گفتند فضیل و دار و دسته او در راهند، اگر برویم راه را بـر مـا مـى بـنـدنـد و ثـروت مـا را بـه غـارت خـواهـنـد بـرد! فضیل تكانى خورد و خود را سخت ملامت كرد، و گفت چه بَد مردى هستم ! این چه شقاوت است كـه بـه مـن رو آورده ؟ در دل شـب به قصد گناه از خانه بیرون آمده ام ، و قومى مسلمان از بیم من به كنج این خرابه گریخته اند!
روى بـه سـوى آسـمـان كـرد و بـا دلى توبه كار این سخنان را بر زبان جارى ساخت : اللهم انى تبت الیك و جعلت توبتى الیك جوار بیتك الحرام !: (خداوندا من به سوى تو بازگشتم ، و توبه خود را این قرار مى دهم كه پیوسته در جوار خانه تو باشم ، خدایا از بـدكـارى خـود در رنجم ، و از ناكسى در فغانم ، درد مرا درمان كن ، اى درمان كننده همه دردها! و اى پاك و منزه از همه عیبها! اى بى نیاز از خدمت من ! و اى بى نقصان از خیانت من ! مرا به رحمتت ببخشاى ، و مرا كه اسیر بند هواى خویشم از این بند رهائى بخش )!
خـداونـد دعـاى او را مـسـتجاب كرد، و به او عنایتها فرمود، و از آنجا بازگشت و به سوى (مكه ) آمد، سالها در آنجا مجاور بود و از جمله اولیا گشت !
3. شب های قدر است به خداوند لبیک بگوییم و اعلام کنیم آری وقت آن رسیده است
ادامه دارد…
احمد علیزاده فلاح