وقتی داغ روی دل داغ داغدار میگذارند
در دستورات دین و سنت قدیممان داریم که وقتی خانواده ای داغ میبیند باید تکریمشان کرد ، باید امورات زندگیشان را تامین کرد تا باری ازدوششان برداشته شود و تحمل داغ ازدست دادن عزیزان برایشان آسان تر شود.
ولی از آنجا که سبک زندگی ما سالهاست با سبک زندگی اسلامی و حتی با سبک زندگی ایرانی فاصله گرفته ، این روزها اگر کسی داغی ببیند، زمین و زمان دست به دست هم میدهند و داغ روی داغش میگذارند.
این روزها دو داغ ناگهانی دیدم که به تنهایی کافی است تا جوانی را پیر کند، و اگر نبودند اسوه هایی چون زینب کبری سلام الله علیها و اگر نبود جمله “ما رأیت الا جمیلا” به راستی تحملش بسی دشوار بود؛ اگر عمری برای جنازه های بی سر شهدای کربلا گریه نکرده بودیم، قطعا با دیدن جنازه بی سر عزیزمان از پا در می آمدیم ؛ اگر عمری بر بازو و پهلوی شکسته مادرمان زهرای مرضیه سلام الله علیها نگریسته بودیم، اگر عمری با نوحه دستهای قلم شده علمدار کربلا سینه نزده بودیم، حتما داغ پهلوی شکسته و بازوی قلم شده عزیزمان ما را از پای در می آورد…
(و چقدر بیچاره اند آنها که این سرمایه های عظیم را ندارند)
ولی در این میان همچون پس لرزه های زلزله که اثرش بر پیکر نیمه جان یک ساختمان، بیشتر از خود زلزله است، مشکلات بعدی، دل داغ دیده را بیشتر می آزارد؛
از شوکه شدن به خاطر شنیدن خبر ناگهانی در شبکه های اجتماعی که بگذریم، از شایعات کوچک و بزرگ مردم که بگذریم، از دوندگی های جزئیات مراسم که بگذریم، از بی مسئولیتی نیروی انتظامی و اورژانس و جا ماندن جسد عزیزانمان میان بیابان تا آمدن آمبولانس بهشت حسین (ع) که بگذریم، از رها شدن لوازم شخصی عزیزانمان توسط نیروی انتظامی که بگذریم، از تحویل دادن اندک لوازم جمع شده توسط نیروی انتظامی به شخص غریبه که بگذریم، از جمع کردن بقایای جسد عزیزانمان از محل حادثه پس از ۱۷ ساعت که بگذریم، از انعام خواستن های بی موقع که بگذریم و از خیلی چیزهای دیگر که بگذریم تازه به بدبختی شهرمان میرسیم…
شاید آنها که در شرایط من قرار گرفته اند، این درد را بهتر بفهمند؛ وقتی عزیزی از دنیا میرود و در سردخانه منتظر خاکسپاری است، انسان آرام و قرار ندارد تا امانت الهی را پس دهد و جسم خاکی عزیزش را به خاک برگرداند؛
ولی تصور کنید شهری با بیش از ۳۵۰۰۰ نفر جمعیت، با این وضع جاده ها و حوادث معدنی، تنها یک پزشک مورد تایید پزشکی قانونی دارد و زمانی که این پزشک بنا بر حق طبیعی خود، چند روزی به مسافرت میرود، و در این زمان حادثه ای رخ میدهد، و خدای نکرده عزیزانتان از دست میروند، به شما جواز دفن نمیدهند، تا با قلبی داغدار به دنبال آمبولانس بگردید و جنازه عزیزانتان را پس از طی مسافتی بیش از ۱۲۰ کیلومتر به پزشکی قانونی یزد ببرید و جواز دفن بگیرید؛
و بدتر از آن، تصور کنید شهری با بیش از ۳۵۰۰۰ نفر جمعیت، آمبولانس یخچال دار ندارد و شما باید برای طی این مسیر طولانی با همان قلب داغدار، یخ روی جنازه عزیزتان بریزید و در گرمای حدود ۵۰ درجه طی طریق کنید…
و تصور کنید در غسال خانه شهرتان کاور جنازه پیدا نمیشود و ناچارید جسد عزیزتان را لای ملحفه بپیچید و برای آخرین بار به مسافرت ببرید و تازه ساعت ۳ بعد از ظهر، دور شهر یزد بگردید تا مغازه باز پیدا کنید و کاور بخرید چون پزشکی قانونی جنازه را بدون کاور تحویل نمیدهد…
و بعد از همه این دوندگی ها با قلب داغدار، جنازه عزیزتان را یک شبانه روز دیگر در سردخانه تصور کنید…
امروز ۱۳۹۴/۰۵/۱۶ در شهری با سرمایه های زیاد و امکانات کم پس از تحمل داغهای دنباله دار از خداند تمنا میکنم کسی به چنین دردی مبتلا نشود و از مسئولین انتظار دارم پیگیر این مشکلات باشند تا کسی داغ پس از داغ نبیند.
امین بابایی
دوست عزیزم از خداوند صبری عظیم را خواستارم