شمر تعزیه بافق :اگر حرمتی بین مردم دارم از برکت اربابم حسین ( ع ) است
تعزیه گونه ای از نمایش مذهبی است که در آن تعدادی از ارادتمندان و اهل ذوق، سوگواری های ماه محرم و وقایع کربلا را برای نشان دادن ارادت و اخلاص خود به اهل بیت برای مردم بازآفرینی می کنند
حبیب الله مرشدزاده معروف به “حبیب شمر” یکی از افرادی است که با اخلاص و ارادت چندین سال است که به تعزیه خوانی می پردازد.
خبرنگار “بافق فردا” با وی گفتگویی انجام داده است که توجه شما را به آن جلب می نماییم.
ای سایه لطفت همه جا بر سر من
گر از تو منم جدا تویی سرور من
عمریست تو را خطاب کردم مولا
یک بار تو هم به من بگو نوکر من
وی از خود چنین می گوید: بنده حبیب الله مرشدزاده فرزند محمد علی مرشدزاده متولد 1321 هستم. از سال 1352 با چند تن از برادارن بافقی در حسینیه امیر(جنب مهدیه) کار تعزیه خوانی را به منظور احیای این سنت شروع نمودیم. یادم هست گروهی تعزیه خوان از مشهد مقدس آمده بودند و درب امامزاده تعزیه برگزار می کردند. هر روز کار و زندگی خود را رها می کردم و پای مراسم آنان می نشستم. گاهی پدر خدا بیامرزم می گفت تو هیچ کار و زندگی نداری که فقط دنبال دیدن تعزیه را هستی.
“تقی حاج حسین” که پسرش معروف به حبیب شمر(پاکزاد) بود در آن زمان نقش شمر را بر عهده داشت. حتی در آن وقت کسی نبود که بر روی تخت یزید بنشیند و نیرو از یزد می آوردند.
وی می افزاید: آسید احمد فخر، من و برادرانم ،عباس امیدوار، حاج محمد کارگران و حاج جواد زارع در آن وقت به تعزیه خوانی علاقه شدیدی داشتیم. عباس امیدوار از نه سالگی وارد این کار شد و ازنقش حضرت سکینه (س) شروع به کار کرد. و متاسفانه در حال حاضر تعزیه خوانی را کنار گذاشته است. تعزیه خوانی روش و شیوه خاصی دارد امروز می بیبنی بیست نفر لباس قرمز می پوشند و به خیابان می آیند. و فقط کار نمایشی است. تعزیه خوان باید بتواند واقعه کربلا با لحن خاص و شیوا برای ببینده بازگویی کند.
مرشدزاده ادامه می دهد: مثلاً در نقش “حر” که قرار می گیری باید واقف باشی که کی و کجا چگونه ابیات را بیان کنی. حر زمانی که سر راه امام را گرفت گفت
منم حر
جوان ریاحی نسب
نباشد هم آورد من در عرب
ز کوفه به فرمان ابن زیاد
برون آمدم با سپاه زیاد
بگیرم سر راه را بر حسین
بیندازمش در غم و شور و شین
زخون تر کنم کاکل اکبرت
که سوزد دل مهربان مادرش
و همین حر زمانی که توبه می کند و به سپاه امام حسین(ع) باز می گردد با لحنی که تغییر می کند می گوید
اول کسی که دلت آزرده کرد من بودم
اول کسی که دلت افسرده کرد من بودم
اول کسی که کشته شود زودتر ز یارانت
بده اجازه من جان کنم به قربانت
حبیب الله مرشدزاده معروف به حبیب شمر در حالی که می گرید می گوید: تمام ابیات و شعرها را حفظ هستم. از زمان جوانی تاکنون در تعزیه خوانی ها حتی روز عاشورا زمانی که خیمه ها را آتش میزنم دیگر تاب و تحمل از کف می رود و گریه می کنم. گاهی اوقات مردم به من می گویند تو چطور شمر هستی که خود خیمه های امام حسین (ع) را به آتش می زنی و خود همراه با آتش گرفتن یا خواندن شعر می گریی.
او ادامه می دهد: در یکی از مراسم ها یکی از خبرنگاران از من سوال کرد حس شما نسبت به این که نقش شمر را برعهده دارید چیست؟ در آن جا نتواستم خودم را کنترل کنم و گفتم دشمن هم برای امام حسینم گریه می کند. زمانی که حضرت زینب (س) بالای تل زینبیه ایستاده بود و دید شمر بر روی سینه برادر قرار دارد خطاب به ابن سعد گفت تو ایستاده ای و شمر، برادرم حسین را می کشد. عمر سعد با این قصاوت قلبی که داشت در حالی که گریه می کرد روی را از حضرت زینب (س) برگرداند.
ارادتمند ابا عبدالله حسین (ع) اضافه می کند: زمان های قدیم وقتی اسب وارد خیابان می شد بچه ها و حتی مردم خیابان را خالی می کردند اما حالا می بینی همه می نشینند و نظاره گر هستند. آنقدر خلوص نیت وجود داشت که زمان خواندن ابیات مرد و زن، پیر و جوان بلند بلند گریه می کردند. اما نمی دانم الان چه بر سر مردم آماده که فقط عزاداری را در بیرون آوردن ماشین، شتر، اسب و … می دانند. در جلسه با روسای هیات مذهبی عنوان نمودم اجازه ندهید عزاداری ها تجملاتی شود. اینقدر شتر و اسب بیرون نیاورید. در راستای عزاداری اهل بیت فرهنگ سازی کنید. رسالت امام باید به طور کامل و جامع به مردم و به خصوص جوانان شناخته شود
او بیان می کند: از این که مردم مرا به نام ” حبیب شمر” می شناسند اصلا ناراحتی ندارم. گاهی اوقات کودکان در کوچه و بازار به من می گویند “حبیب شمر” سلام. با لبخندی جواب سلام آنان را می دهم. در بافق فرزندان مرا به نام پسر یا دختر” حبیب شمر” می شناسند. فرزندان و خانواده من نیز از این بابت هیچ ناراحتی ندارند. هدف و کار باید خدا باشد و بس. فرزندان هیچ کدام نقش مرا بازی نمی کنند فقط پسرم “عقیل” یک سالی در نقش “حضرت قاسم” ایفای نقش نمود.
حبیب شمر از خاطرات دوران تعزیه خوانی خود نیز گفت: لباس شمر را با آتش سیگار سوزاندن یا زمانی که راه آهن بافق ساخته می شد عده ای غریبه به شهر آمده بودند به یاد دارم در یک مراسم وقتی “تقی حاج حسین” بر روی سینه امام قرار گرفت یکی از این غیر بومی ها دوید و گلوی ” تقی ” را گرفت که اگر مردم نرسیده بودند او خفه شده بود. باری دیگر کنار خیمه ها ایستاده بودم فردی ازپشت چنان به من ضربه زد که تا چند روز بیمار بودم.
و خاطره دیگر این که در همان سال های اول وقتی پا را روی سینه امام گذاشتم و گلوی وی را گرفتم یکی از بچه های نیروی انتظامی از روی حرص و ناراحتی به گونه ای شد که مرا به عقب هل داد. البته قصدی از این کار نداشت. و خود کاملاً حس او را درک می کردم.
این را هم بگویم اگر دقت کرده باشید در آخر تعزیه خود در روز عاشورا این اشعار را برای مردم می خوانم.
نه من شمرم
نه ابن سعد
نه اینجا کربلا باشد
کنم کاری حسین ابن علی (ع) ز من رضا باشد
وی در ادامه با اشاره به احیای سنت ” اجغه زنی” عنوان می کند: در زمان قدیم پیرمردهایی از جمله ” مرحوم غلامحسین قاسم زاده” ” ملاحسین امیر” ” محمد مهری” ” حاج بمانعلی فتاحی” ” غلامحسین جمعه زاده” ” سید احمد فخر” ” حاج خلیل کارگران” نوحه خوان و ” اجغه زن” و خود من بودیم. این سنت در حال فراموش شدن بود که به سفارش “حاج خلیل کارگران” از سال 1360 کار دوباره آغاز شد. این سنت نیز مختص شهرستان بافق نیست. نام اصلی آن سنگ زن است. تفاسیر گوناگونی در این رابطه وجود دارد. مرحوم حاج سید جواد میرغنی زاده معتقد بود که ” اجغه زنی” یک نوع عزاداری است و به معنای این است که مردمی که سنگ می زنند با این کار اعلام می کنند که ای کاش سنگ هایی که روز عاشورا بر بدن امام حسین (ع) می زدند به بدن ما می خورد. و عده ای دیگر می گویند زمانی که امام در روز عاشورا برای لشکر عمر سعد صحبت می کردند چون می خواستند صدای امام به گوش لشکریان نرسد سنگ ها را بر هم می زدند. در سن 5 سالگی یادم هست جلوی تخت یزید سنگ ها را به صورت هفت ضرب به هم می زدند و این ابیات را می خواندند
ای یزید این سر بر تو مهمان است
از لبش جاریست صوت قرآن است
یا
ای رفته سرت بر نی
وی مانده تنت تنها
ماندی تو در اینجاو
ما سر به بیابان ها
و الان ابیاتی چون
ای مهر به پیش مه روی تو ستاره
زخم تن مجروح تو افزون ز شماره
وای زون ز شماره
ای قافله سالار ز جا خیز که بردند
از کوی تو ما را به دف و چنگ و نقاره
وای چنگ و نقاره
برخیز که بردند زسر معجر زینب
او با سر عریان و گروهی به نظاره
وای گروهی به نظاره
حبیب شمر در حالی که آهی ازدل می کشد باز می گوید: کار باید برای خدا و رضایت او باشد اما آرزو داشتم در طی این دوران که 40 سال از تعزیه خوانی من می گذرد یکی از مسوولین بافق به دیدنم بیایند.خدا می داند اهداء یک لوح تقدیر برای من و خانواده ام کافی بود.
حبیب الله مرشدزاده در پایان این گفتگو ضمن تشکر ازسایت ” بافق فردا” گفت: ممنون و سپاسگزارم که به فکر نوکر آقا ابا عبدالله (ع) بوده اید. خدا را شاکرم که اگر حرمت و عزتی دربین مردم دارم به برکت اربابم حسین (ع) است.
سلام
مصاحبه ای جذاب و تکان دهنده بود