اولین جشنواره قصه گویی بومی محلی شهرستان بافق برگزار شد
عصر امروز:
اولین جشنواره قصه گویی بومی محلی شهرستان بافق برگزار شد
عصر امروز اولین جشنواره قصه گویی بومی محلی شهرستان بافق به همت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و با حضور فرماندار، معاونت فرمانداری، شهردار، رییس اداره آموزش و پرورش ، رییس جمعیت هلال احمر و جمعی دیگر از مسئولین و مردم در محل” باغ تیتو” برگزار شد.
محمد علی طالعی در این مراسم ضمن خیر مقدم و تبریک فرارسیدن شب یلدا گفت: قصه و قصه گویی در فرهنگ ایرانی اسلامی از جایگاه ارزشمند و بسیار مهمی برخوردار است. قصه های بومی محلی در اشاعه و ترویج فرهنگ بین کودکان و نوجوانان امری ضروری و لازم است.
وی افزود: بهترین روش تاثیرگذاری بر کودکان و نوجوانان استفاده از روش های غیر مستقیم است که قصه و قصه گویی این ظرفیت را در خود دارد.
طالعی در ادامه با اشاره به فرهنگ مردم بافق در “شب یلدا” بیان کرد: در طول سال دو مرتبه روزو شب یکسان می شود. اول فروردین که روز و شب به تساوی دوازده ساعت می رسند. از اول فروردین به بعد به تدریج روزها بلند و ازشبها کاسته می شود. تا آن که در آخرین روز خرداد بلندترین روزسال و کوتاه ترین شب سال را داریم. روز چهارده ساعت و شب، ده ساعت است.
وی ادامه داد: در فرهنگ مردم بافق به کوتاه ترین روزسال یعنی آخرین روزآذر ماه “اشکمبه شورو ” گفته می شود. مردم بر این باورند که پیرزنی صبح برای شستن ” اشکمبه” گوسفندی به سر جوی آب رفته و هنگام غروب آفتاب به خانه باز گشته است.
معاونت فرمانداری تصریح کرد: در زمان های گذشته ، آیین هایی در شب چله برگزار می شد یکی از آن ها جشن شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید بوده است. بزرگترها در این شب خوراکی و میوه های تابستان تدارکی می دیدند. خوردن میوه های تابستان بدین معنی بود که زمستان در سراشیبی افتاده و هر روز که می گذرد به تابستان نزدیکتر می شویم.
وی اضافه کرد: کوتاه کردن و گذراندن طولانی ترین شب سال در کنار بزرگترها پای کرسی و خوردن تنقلات، شب یلدا را به جشن خانوادگی تبدیل می کرد.
محمد علی طالعی گفت: امروزه با تغییر ابزار گرمایشی شب یلدا در کنار بخاری سپری می شود. و کرسی های قدیم که دور تا دور آن می نشستند و ظرف آجیل را روی آن قرار می دادند به فراموشی سپرده شده است. رسومی از گذشتگان حفظ شد. اما نیاکان ما نتوانستند حرف خود را در مورد کرسی به کرسی بنشانند.
خنده ها و قهقهه هایتان گوش آسمان را کر کرد بسه دیگه قدری هم بحال بافق و بافقی های بیچاره فکری کنیددر همان همسایگیتان خانواده هایی در محله مظفریه به نان شب محتاجند و شما هم باخبر و پرمدعا ولی بی خیال!!!!!!!!
یادم آمد از شهر اشک یتیم که پیرزن کوژپشت در جواب آن پسرک یتیم گفت :آن آه من و خون دل شماست……….